فیک ستاره من پارت
فیک ستاره من (پارت47)
(صبح)
ویو ا. ت
صبح بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم امدم وسایلمو چیدم ارایش کردم لباس پوشیدم کیفمو اماده کردم رفتم پایین دیدم جیمین داره صبحانه میخوره نگاهش افتاد بهم دهنش باز موند
ویو جیمین
صبح بلند شدم رفتم یه دوش ۱۰مینی گرفتم موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم دیدم لبام شبیه کویره یه بالم لب زدم کیفمو برداشتم رفتم پایین رو صندلی داشتم صبحانه میخوردم که یهو ا. ت امد پشمام ریخت چقدر خوشگله
ا. ت: صبح بخیر
جیمین امد کمر ا. ت رو گرفت کشید سمت خودش
جیمین: صبح بخیر فرشته خانم
ا. ت لبخند زد
جیمین: براکی انقدر خوشگل کردی
(با اخم)
ا. ت: عام خوب برا خودم
ا. ت از کنار جیمین رد شد رفت رو صندلی نشست
جیمین هم کنارش نشست
جیمین: خوب خوابیدی
ا. ت: اره ممنون
جیمین: چرا انقدر سرد
ا. ت به جیمین نگاه کرد
ا. ت: چیکار کنم؟ برات برقصم
جیمین: بی ادب شدی زبون در اوردی
ا. ت: همینکه هست
جیمین محکم زد رو میز
جیمین: توو خونه من کسی حق نداره با من اینجوری رفتار کنه
(داد)
ا. ت سکوت کرد
جیمین: پایین منتظرم
رفت در محکم بست
اوجوما: ببخشید دخترم اون همیشه اینجوری
ا. ت: عیب نداره
اوحوما: اسمت چیه خانم خوشگله
ا. ت: اسمم ا. ته. کیم ا. ت
اوجوما: اسم قشنگی داری
ا. ت: ممنون من دیگه میرم
اوجوما: مواظب خودت باش
ا. ت لبخند زد کیفشو برداشت رفت
ویو یونا
وایی ا. ت چرااااا نمیادد خیلی خجالت میکشم با اون اتفاق دیشب تو چشم تهیونگ نگاه کنم وای واقعا بوسیدمش خداااا بهش فک نکن عا ا. ت هم امد
ویو ا. ت
تو ماشین کلا سکوت بود تا رسیدیم در باز کردم بدو بدو رفتم طرف یونا
ا. ت: سلام خوشگله
یونا: سلامم
ا. ت: چیه خوشحالی
یونا: من؟ نه بابا
ا. ت: دیشب چطور بود
یونا: خب
ا. ت: بگو دیگه
یونا: اول که کلا داشت باهام لاس میزد بعد که داشت میرسوندم خونه من... خب
ا. ت: بگووو دیگه جون به لبم کردی
یونا: بوسیدمش
ا. ت: واقعااااا
یونا: اره بعد اونم همراهیم کرد
ا. ت: خیلی بهم میاین
یونا سرشو انداخت پایین سرخ شد
ا. ت: جئونگ کو
یونا: تو کلاسه
ا. ت: باشه بیا بریم
پرش به زنگ ناهار
.....
(صبح)
ویو ا. ت
صبح بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم امدم وسایلمو چیدم ارایش کردم لباس پوشیدم کیفمو اماده کردم رفتم پایین دیدم جیمین داره صبحانه میخوره نگاهش افتاد بهم دهنش باز موند
ویو جیمین
صبح بلند شدم رفتم یه دوش ۱۰مینی گرفتم موهامو خشک کردم لباسامو پوشیدم دیدم لبام شبیه کویره یه بالم لب زدم کیفمو برداشتم رفتم پایین رو صندلی داشتم صبحانه میخوردم که یهو ا. ت امد پشمام ریخت چقدر خوشگله
ا. ت: صبح بخیر
جیمین امد کمر ا. ت رو گرفت کشید سمت خودش
جیمین: صبح بخیر فرشته خانم
ا. ت لبخند زد
جیمین: براکی انقدر خوشگل کردی
(با اخم)
ا. ت: عام خوب برا خودم
ا. ت از کنار جیمین رد شد رفت رو صندلی نشست
جیمین هم کنارش نشست
جیمین: خوب خوابیدی
ا. ت: اره ممنون
جیمین: چرا انقدر سرد
ا. ت به جیمین نگاه کرد
ا. ت: چیکار کنم؟ برات برقصم
جیمین: بی ادب شدی زبون در اوردی
ا. ت: همینکه هست
جیمین محکم زد رو میز
جیمین: توو خونه من کسی حق نداره با من اینجوری رفتار کنه
(داد)
ا. ت سکوت کرد
جیمین: پایین منتظرم
رفت در محکم بست
اوجوما: ببخشید دخترم اون همیشه اینجوری
ا. ت: عیب نداره
اوحوما: اسمت چیه خانم خوشگله
ا. ت: اسمم ا. ته. کیم ا. ت
اوجوما: اسم قشنگی داری
ا. ت: ممنون من دیگه میرم
اوجوما: مواظب خودت باش
ا. ت لبخند زد کیفشو برداشت رفت
ویو یونا
وایی ا. ت چرااااا نمیادد خیلی خجالت میکشم با اون اتفاق دیشب تو چشم تهیونگ نگاه کنم وای واقعا بوسیدمش خداااا بهش فک نکن عا ا. ت هم امد
ویو ا. ت
تو ماشین کلا سکوت بود تا رسیدیم در باز کردم بدو بدو رفتم طرف یونا
ا. ت: سلام خوشگله
یونا: سلامم
ا. ت: چیه خوشحالی
یونا: من؟ نه بابا
ا. ت: دیشب چطور بود
یونا: خب
ا. ت: بگو دیگه
یونا: اول که کلا داشت باهام لاس میزد بعد که داشت میرسوندم خونه من... خب
ا. ت: بگووو دیگه جون به لبم کردی
یونا: بوسیدمش
ا. ت: واقعااااا
یونا: اره بعد اونم همراهیم کرد
ا. ت: خیلی بهم میاین
یونا سرشو انداخت پایین سرخ شد
ا. ت: جئونگ کو
یونا: تو کلاسه
ا. ت: باشه بیا بریم
پرش به زنگ ناهار
.....
- ۱۱۲.۶k
- ۰۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط