فیک ستاره من پارت
فیک ستاره من (پارت ۴۸)
پرش به زنگ ناهار
ویو ا. ت
رفتم رو میز نشستم با یونا جئونگ حرف میزدیم که جیمین بلند شد امد طرف من
جیمین: گمشو پاشو بیا پیش من
ا. ت: نیام؟
جیمین: میارمت
ا. ت: گمشو بابا
جیمین: ا. ت رو اعصابم راه نرو گمشوو گفتم
(اخرشو با داد گفت)
ا. ت پوزخند زد
ا. ت: چی فک کردی اقای پارک خیلی ازت میترسم
جیمین: کاری نکن از این رفتارت پشیمونت کنم
جئونگ: با خواهر من درست رفتار کن
جیمین: نکنم چه گوهی میخوای بخوری بچه
ا. ت: جئونگ لطفا
جیمین: ا. ت پامیشی یا...
ا. ت محکم به جیمین سیلی زد
ا. ت: خفهه شو پسره هول فک کردی هرچی بخوای بدست میاری
جیمین یه سیلی محکم تر به ا. ت زد موهاشو کشید
جیمین: مننن هرچیی بخوامم رو بدستت میام حتا شده بزورر
(عربده زد عرق کرده بود نفس نفس میزد چشماش قرمز بود به ا. ت نگاه میکرد)
ویو ا. ت
همه شکه شده بودن به ما نگاه میکردن اخه من چقدر بدبختم همیشه بد میارم بدشانسم دخترونگیمو از دست دادم الانم جلو همه داره کتکم میزنه عالیه عالی
جیمین ا. ت رو ول کرد هل داد رو صندلی غذاشو گرفت برد رو میز خودش ا. ت رو تو بغل خودش گذاشت
یونا: اون وحشیه
جئونگ: خدا به ا. ت رحم کنه
یونا: اوف
جیمین یه نگاه ترسناک به همه کرد همه سرشونو انداختن پایین
جیمین موهای ا. ت رو گذاشت زیر گوشش
جیمین قاشق رو جلو دهن ا. ت گذاشت. که...............
پرش به زنگ ناهار
ویو ا. ت
رفتم رو میز نشستم با یونا جئونگ حرف میزدیم که جیمین بلند شد امد طرف من
جیمین: گمشو پاشو بیا پیش من
ا. ت: نیام؟
جیمین: میارمت
ا. ت: گمشو بابا
جیمین: ا. ت رو اعصابم راه نرو گمشوو گفتم
(اخرشو با داد گفت)
ا. ت پوزخند زد
ا. ت: چی فک کردی اقای پارک خیلی ازت میترسم
جیمین: کاری نکن از این رفتارت پشیمونت کنم
جئونگ: با خواهر من درست رفتار کن
جیمین: نکنم چه گوهی میخوای بخوری بچه
ا. ت: جئونگ لطفا
جیمین: ا. ت پامیشی یا...
ا. ت محکم به جیمین سیلی زد
ا. ت: خفهه شو پسره هول فک کردی هرچی بخوای بدست میاری
جیمین یه سیلی محکم تر به ا. ت زد موهاشو کشید
جیمین: مننن هرچیی بخوامم رو بدستت میام حتا شده بزورر
(عربده زد عرق کرده بود نفس نفس میزد چشماش قرمز بود به ا. ت نگاه میکرد)
ویو ا. ت
همه شکه شده بودن به ما نگاه میکردن اخه من چقدر بدبختم همیشه بد میارم بدشانسم دخترونگیمو از دست دادم الانم جلو همه داره کتکم میزنه عالیه عالی
جیمین ا. ت رو ول کرد هل داد رو صندلی غذاشو گرفت برد رو میز خودش ا. ت رو تو بغل خودش گذاشت
یونا: اون وحشیه
جئونگ: خدا به ا. ت رحم کنه
یونا: اوف
جیمین یه نگاه ترسناک به همه کرد همه سرشونو انداختن پایین
جیمین موهای ا. ت رو گذاشت زیر گوشش
جیمین قاشق رو جلو دهن ا. ت گذاشت. که...............
- ۶۱.۱k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط