یک تابستان صد خاطره🌸✨
یک تابستان صد خاطره🌸✨
قسمت چهارم🌸✨
صبح توی مدرسه
رزا:سلامم ا. ت
ا. ت:اعصابمم رزااااا
رزا :خب چرا اعصابت
ا. ت:میدونی چی شده
رزا:چی شده
ا. ت:امروز صبح تو هتل بیدار شدم
رزا:ها
ا. ت:چرا اینشکلی شد اعصابم خورده
رزا:اهمیت نده قشنگم امروز برو و بهش بگو قضیه دیشب رو فراموش کن
ا. ت:اههه چیکار کنم
بیان:سلامم بچه ها چخبرر
ا. ت:سلام
بیان:چی شده چرا تو خودتونین
ا. ت:هیچیی
سر ناهار
بیان:اها بچه امروز بریم کاواره
رزا :هستممممم
جیمین:منو کوکم هستیم
شوگا:اوکیه
تهیونگ: منو ا. ت هم
ا. ت:من نمیتونم بیام
تهیونگ:چرااا
بیان:زد حال نزن بیا
ا. ت:کار دارم تو سوپری باید انبار سوپری جمع کنم
بیان:خب ماهم میایم
ا. ت:ها
بیان:ما هم میایم کمکت
همه باهم:ما اوکییم
ریان میاد)
ریان :سلام کوکی عشقم امشب کار نداری
کوکی:چرا امشب برنامه دارم
ریان:هیف من دیگه میرم
سوپریی
ا. ت:بچه ها بخدا نمیخاددد
رزا:وا بچه ها شروع کنیم
تهیونگ:رزا و بیان اینارو بزارین اونجا
شوگا و جیمین:قشنگام بدینش به ما
کوک:ا.ت اینو بگیر اها راستی
تهیونگ:مادمازه چطوره
ا. ت:کارتون کنین
نیم ساعت بعد)
تهیونگ اخ کمرم
ا. ت:تهیونگ حالا که کسی اینجا نیست
تهیونگ:خب
ا. ت:چرا بهم کمک میکنی
تهیونگ:چرا بت کمک نکنم
ا. ت:هوف نمیدونم همیشه ذهنم درگیرته از وقتی اومدی تو زندگیم اسایش زندگیم بهم زدی
تهیونگ:یعنی میگی حرف رزا درست بود
جونگ کوک از پشت حرفاشون گوش میده)
ا. ت:چرا اون درست باشه
تهیونگ :چه حسی داری که دوست دخترم نیستی ولی همه فک میکنن هستی
ا. ت:عذاب وجدان ولی حس جالبیه
جونگ کوک:هاا یعنی بهمون دروغ گفتین
ا. ت:خببب تو فال گوش وایساده بودی
کوک:جواب منو بدین
تهیونگ:نه داشتم باش شوخ( ا. ت وسط حرفش میگه:خب ما باهم نیستیم و دروغ میگفتیم که چی
کوک:انقد بهمون دروغ نگو تهیونگ
تهیونگ:خب اون دیگه به من و ا. ت ربط داره داریم خصوصی حرف میزنیم میری
کوک:میرم
ا. ت:هوف تو دردسر افتادیم
تهیونگ:تو دردسر انداختی
ا. ت:نمیتونم راست نگمممم
تهیونگ:مشکل همینه
ا. ت:بیا بگزریم لطفاا
تهیونگ:اوکی عزیزم امشب باید باورشون بندازیم
ا. ت:چه شکلی
تهیونگ :میبینی
کاواره
بیان:خب بچه ها بیاین جرعت حقیقت
همه:اوکیه
بیان:بتری رو میچرخونم
به جیمین میفته)
بیان:خب از بین پسرا با کی صمیمی تری
جیمین:شوگا
رزا:خب حالا من
به تهیونگ میفته)
رزا:از بین دخترا دوست داری با کدوم لب بگیری
تهیونگ:دارین با من شوخی میکنین معلومه ا. ت
کوک:ها
همه با هم:همو بوس کنید همو بوس کنید همو بوس کنی
تهیونگ:اوکی
ا. ت:داری چیکا میکنی
لبشو میزاره رو لب ا. ت
کوک:بسهعه( میزنه رو میز)
تهیونگ ادامه میده
همه تعجب کردم ولی اووو و ایییشون براهه
کوک:من میرم
ا. ت:بسه تهیونگ
ته :اوکی
اخر این پارت
مرسی واسه حمایتا
بوس بوس🌸
قسمت چهارم🌸✨
صبح توی مدرسه
رزا:سلامم ا. ت
ا. ت:اعصابمم رزااااا
رزا :خب چرا اعصابت
ا. ت:میدونی چی شده
رزا:چی شده
ا. ت:امروز صبح تو هتل بیدار شدم
رزا:ها
ا. ت:چرا اینشکلی شد اعصابم خورده
رزا:اهمیت نده قشنگم امروز برو و بهش بگو قضیه دیشب رو فراموش کن
ا. ت:اههه چیکار کنم
بیان:سلامم بچه ها چخبرر
ا. ت:سلام
بیان:چی شده چرا تو خودتونین
ا. ت:هیچیی
سر ناهار
بیان:اها بچه امروز بریم کاواره
رزا :هستممممم
جیمین:منو کوکم هستیم
شوگا:اوکیه
تهیونگ: منو ا. ت هم
ا. ت:من نمیتونم بیام
تهیونگ:چرااا
بیان:زد حال نزن بیا
ا. ت:کار دارم تو سوپری باید انبار سوپری جمع کنم
بیان:خب ماهم میایم
ا. ت:ها
بیان:ما هم میایم کمکت
همه باهم:ما اوکییم
ریان میاد)
ریان :سلام کوکی عشقم امشب کار نداری
کوکی:چرا امشب برنامه دارم
ریان:هیف من دیگه میرم
سوپریی
ا. ت:بچه ها بخدا نمیخاددد
رزا:وا بچه ها شروع کنیم
تهیونگ:رزا و بیان اینارو بزارین اونجا
شوگا و جیمین:قشنگام بدینش به ما
کوک:ا.ت اینو بگیر اها راستی
تهیونگ:مادمازه چطوره
ا. ت:کارتون کنین
نیم ساعت بعد)
تهیونگ اخ کمرم
ا. ت:تهیونگ حالا که کسی اینجا نیست
تهیونگ:خب
ا. ت:چرا بهم کمک میکنی
تهیونگ:چرا بت کمک نکنم
ا. ت:هوف نمیدونم همیشه ذهنم درگیرته از وقتی اومدی تو زندگیم اسایش زندگیم بهم زدی
تهیونگ:یعنی میگی حرف رزا درست بود
جونگ کوک از پشت حرفاشون گوش میده)
ا. ت:چرا اون درست باشه
تهیونگ :چه حسی داری که دوست دخترم نیستی ولی همه فک میکنن هستی
ا. ت:عذاب وجدان ولی حس جالبیه
جونگ کوک:هاا یعنی بهمون دروغ گفتین
ا. ت:خببب تو فال گوش وایساده بودی
کوک:جواب منو بدین
تهیونگ:نه داشتم باش شوخ( ا. ت وسط حرفش میگه:خب ما باهم نیستیم و دروغ میگفتیم که چی
کوک:انقد بهمون دروغ نگو تهیونگ
تهیونگ:خب اون دیگه به من و ا. ت ربط داره داریم خصوصی حرف میزنیم میری
کوک:میرم
ا. ت:هوف تو دردسر افتادیم
تهیونگ:تو دردسر انداختی
ا. ت:نمیتونم راست نگمممم
تهیونگ:مشکل همینه
ا. ت:بیا بگزریم لطفاا
تهیونگ:اوکی عزیزم امشب باید باورشون بندازیم
ا. ت:چه شکلی
تهیونگ :میبینی
کاواره
بیان:خب بچه ها بیاین جرعت حقیقت
همه:اوکیه
بیان:بتری رو میچرخونم
به جیمین میفته)
بیان:خب از بین پسرا با کی صمیمی تری
جیمین:شوگا
رزا:خب حالا من
به تهیونگ میفته)
رزا:از بین دخترا دوست داری با کدوم لب بگیری
تهیونگ:دارین با من شوخی میکنین معلومه ا. ت
کوک:ها
همه با هم:همو بوس کنید همو بوس کنید همو بوس کنی
تهیونگ:اوکی
ا. ت:داری چیکا میکنی
لبشو میزاره رو لب ا. ت
کوک:بسهعه( میزنه رو میز)
تهیونگ ادامه میده
همه تعجب کردم ولی اووو و ایییشون براهه
کوک:من میرم
ا. ت:بسه تهیونگ
ته :اوکی
اخر این پارت
مرسی واسه حمایتا
بوس بوس🌸
۳.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.