فیک خوشحال باش دارم میام پیشت
فیک خوشحال باش دارم میام پیشت
ا.ت ویو: صبح از خواب بلند شدم و کارای لازم رو کردم و تهیونگ هم بیدار شد
ا.ت: صبح بخیر تیهونگااا
تهیونگ:( صبح بخیر)
ا.ت: (بغص)
تهیونگ ویو: صبح از خواب بلند شدم با یاد اوری دیروز اشک توی چشام هلقه شد ولی خواستم جلوی خودمو بگیرم که ا.ت اومد صبح بخیر گفت با حالت سردی جوابشو دادم
که ناراحت شد و بغض کرد
چیزی میل نداشتم رفتم یکم توی تخت دراز کشیدم کمرم درد میکرد
که ا.ت اومد پیشم خواست بغلم کنه منم پسش زدم
چند روز بعد
ا.ت ویو: چند روز میگزره تهیونگ باهام سرده دلیلشم نمیدونم یهو یه چیزی به سدم زد نکنه اون فهمیده من دختر دشمنشم نکنه نیخواد از خونش پرتم کنه بیرون نکنه ازم متنفره
داشتم با خودم بلند بلند حرف نیزدم که تهیونگ اومد تو اتاق
تیهونگ: تو چی داری میگی
ا.ت: م. من. ه. هی. هیچی به خدا
تهیونگ: ت.و میدونی
ا.ت: یعنی توعم میدونیی
ا.ت: (گریه)
تهیونگ: اخه چرا باید اینجوری باشه
ا.ت بابای تو میخواد ماا و اموال متو بالا بکشه و جای من باشه اههه من خسته شدم توعم حتما مثل باباتی نکنه اصلا باهم دست به یکی کردین پولای منو کش برین اوندی باهام وارد رابطه شدی که تیغ بزنی منو من خرم ا.ت؟
ا.ت: نه نه اینجوری نیست من تا دیروز از هیچی با خبر نبودم تا این که دروز داشتی با بابام حرف میزدی شنیدم به خدا من اینجوری نیستم
تهیونگ: گم شو از خونم بیرون
ا.ت: نهههه
تهیونگ: بادیگارد هاا بندازینش بیرون
ا.ت: نه تهیونگ خواهش میکنم من اونوجوری که فکر میکنی نیستم منو ول نکن نهه( گریه شدید و داد)
ا.ت ویو: صبح از خواب بلند شدم و کارای لازم رو کردم و تهیونگ هم بیدار شد
ا.ت: صبح بخیر تیهونگااا
تهیونگ:( صبح بخیر)
ا.ت: (بغص)
تهیونگ ویو: صبح از خواب بلند شدم با یاد اوری دیروز اشک توی چشام هلقه شد ولی خواستم جلوی خودمو بگیرم که ا.ت اومد صبح بخیر گفت با حالت سردی جوابشو دادم
که ناراحت شد و بغض کرد
چیزی میل نداشتم رفتم یکم توی تخت دراز کشیدم کمرم درد میکرد
که ا.ت اومد پیشم خواست بغلم کنه منم پسش زدم
چند روز بعد
ا.ت ویو: چند روز میگزره تهیونگ باهام سرده دلیلشم نمیدونم یهو یه چیزی به سدم زد نکنه اون فهمیده من دختر دشمنشم نکنه نیخواد از خونش پرتم کنه بیرون نکنه ازم متنفره
داشتم با خودم بلند بلند حرف نیزدم که تهیونگ اومد تو اتاق
تیهونگ: تو چی داری میگی
ا.ت: م. من. ه. هی. هیچی به خدا
تهیونگ: ت.و میدونی
ا.ت: یعنی توعم میدونیی
ا.ت: (گریه)
تهیونگ: اخه چرا باید اینجوری باشه
ا.ت بابای تو میخواد ماا و اموال متو بالا بکشه و جای من باشه اههه من خسته شدم توعم حتما مثل باباتی نکنه اصلا باهم دست به یکی کردین پولای منو کش برین اوندی باهام وارد رابطه شدی که تیغ بزنی منو من خرم ا.ت؟
ا.ت: نه نه اینجوری نیست من تا دیروز از هیچی با خبر نبودم تا این که دروز داشتی با بابام حرف میزدی شنیدم به خدا من اینجوری نیستم
تهیونگ: گم شو از خونم بیرون
ا.ت: نهههه
تهیونگ: بادیگارد هاا بندازینش بیرون
ا.ت: نه تهیونگ خواهش میکنم من اونوجوری که فکر میکنی نیستم منو ول نکن نهه( گریه شدید و داد)
۶.۸k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.