جیمین:خو تو کشتیش دیه...دمت گرم از دستش راحت شدیم😍😍حالا د
جیمین:خو تو کشتیش دیه...دمت گرم از دستش راحت شدیم😍😍حالا دیگه هروقت اومدی اینجا یه اتاق مخصوص واسه خودت داری!
خندیدمو گفتم:فقط این بار اومدم از کجا معلوم بازم بیام؟!
جیمین:در هرصورت.بازم که میای!
مبینا:باشه دیگه نصفه شب شد بریم بخوابیم
جیمین:نصفه شب؟!😂هنوز دوازده هم نشده
مبینا:تو ایران این موقع ها ساعت سه و چهار صبحه پس تعجبی هم نداره
جیمین:اها😐باشه🤗🤗نصفه شب بخیر😝😝
مبینا:نصفه شب بخیر😑
رفتم تو همون اتاقه چادرو روسری و مانتومو در اوردم موهامو باز کردمو رفتم تو تخت.
مبینا:فرشته کارای خوب و بد؟میشه بیای کارت دارم.
فرشته کارای خوب و بد:بله؟!
مبینا:میگم اگه مثلا یه نامحرم وقتی خوابم منو بی حجاب ببینه اشکال نداره؟!
فرشته خوبوبد:نه چون خوابی خبر نداری که نامحرم تورو میبینه برای همین اشکالی نداره.
مبینا:ممنون فرشته خوبوبد.شب بخیر😊
رفت توی سرم
پیش خودم اروم گفتم:از وقتی ۱۴سالم بود هرشب ارزو میکردم که یروز بیام کره جنوبی و بی تی اس رو ببینم ولی حالا قبل از اینکه برم کره دیدمشون و حالا هم تو کره ام.خدایا ازت ممنونم که ارزومو به حقیقت تبدیل کردی!هرشب با گریه خوابم میبرد و گاهی هم با صدای اهنگاشون.کم پیش میومد شبا همچین ارزویی نکنم.
جیمین ویو
پشت در فال گوش ایستاده بودم و حرفاشو گوش میدادم کم کم صداش داشت بغض الود میشد ولی اروم حرف میزد.دیگه اومدم پیش پسرا که داشتن فیلم ترسناک میدیدن رفتم یکم نگاه کردم بعدم رفتم یه لیوان اب خوردم و رفتم دم اتاقش
خندیدمو گفتم:فقط این بار اومدم از کجا معلوم بازم بیام؟!
جیمین:در هرصورت.بازم که میای!
مبینا:باشه دیگه نصفه شب شد بریم بخوابیم
جیمین:نصفه شب؟!😂هنوز دوازده هم نشده
مبینا:تو ایران این موقع ها ساعت سه و چهار صبحه پس تعجبی هم نداره
جیمین:اها😐باشه🤗🤗نصفه شب بخیر😝😝
مبینا:نصفه شب بخیر😑
رفتم تو همون اتاقه چادرو روسری و مانتومو در اوردم موهامو باز کردمو رفتم تو تخت.
مبینا:فرشته کارای خوب و بد؟میشه بیای کارت دارم.
فرشته کارای خوب و بد:بله؟!
مبینا:میگم اگه مثلا یه نامحرم وقتی خوابم منو بی حجاب ببینه اشکال نداره؟!
فرشته خوبوبد:نه چون خوابی خبر نداری که نامحرم تورو میبینه برای همین اشکالی نداره.
مبینا:ممنون فرشته خوبوبد.شب بخیر😊
رفت توی سرم
پیش خودم اروم گفتم:از وقتی ۱۴سالم بود هرشب ارزو میکردم که یروز بیام کره جنوبی و بی تی اس رو ببینم ولی حالا قبل از اینکه برم کره دیدمشون و حالا هم تو کره ام.خدایا ازت ممنونم که ارزومو به حقیقت تبدیل کردی!هرشب با گریه خوابم میبرد و گاهی هم با صدای اهنگاشون.کم پیش میومد شبا همچین ارزویی نکنم.
جیمین ویو
پشت در فال گوش ایستاده بودم و حرفاشو گوش میدادم کم کم صداش داشت بغض الود میشد ولی اروم حرف میزد.دیگه اومدم پیش پسرا که داشتن فیلم ترسناک میدیدن رفتم یکم نگاه کردم بعدم رفتم یه لیوان اب خوردم و رفتم دم اتاقش
۴.۲k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.