🍂
🍂
اون قَدیما وقتی یه چیزی رو یه جایی جا میزاشتم
مامانم میخندید و میگفت: «مواظب باش خودتو جا نزاری...»
نمیفهمیدم منظورش رو ...
بزرگ تر شدم اما بعد کُلی عاشقی کردن با تو
بعد رقصیدنامون وسط پاییزُ بارونِ برگ
بعد بوسیدنامـون تو کوچه های تنگ
بعد کُلـــی نفس نفس زدن تو بغلت
بعد دِلبـری کردنت
لباس گرم نپوشیدنات
رو اعصاب من راه رفتنات
بعد کُلـی عاشقی کردن باهات
بعدِ رفتنت ...!!
وقتِ رفتنت
تازه فهمیدم میشه ادم بره و خودشو یه جایی مثل پارک
مثل خیابون
یا تو کوچـه
پشت تلفن حتی
تو صفحه ی تلگرام
بعد شنیدن «مشترک مورد نظر خاموش است»
پشت یه عالمه خاطره
جا بزاره ...!
جا بزاره و دیگه هیچ وقتَـم پیدا نکنه..
#مهراد
اون قَدیما وقتی یه چیزی رو یه جایی جا میزاشتم
مامانم میخندید و میگفت: «مواظب باش خودتو جا نزاری...»
نمیفهمیدم منظورش رو ...
بزرگ تر شدم اما بعد کُلی عاشقی کردن با تو
بعد رقصیدنامون وسط پاییزُ بارونِ برگ
بعد بوسیدنامـون تو کوچه های تنگ
بعد کُلـــی نفس نفس زدن تو بغلت
بعد دِلبـری کردنت
لباس گرم نپوشیدنات
رو اعصاب من راه رفتنات
بعد کُلـی عاشقی کردن باهات
بعدِ رفتنت ...!!
وقتِ رفتنت
تازه فهمیدم میشه ادم بره و خودشو یه جایی مثل پارک
مثل خیابون
یا تو کوچـه
پشت تلفن حتی
تو صفحه ی تلگرام
بعد شنیدن «مشترک مورد نظر خاموش است»
پشت یه عالمه خاطره
جا بزاره ...!
جا بزاره و دیگه هیچ وقتَـم پیدا نکنه..
#مهراد
۳.۲k
۱۳ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.