This is me🦋⛓ pt¹¹
در زدم و بعد وارد شدم. داشت سیگار میکشید
جونگکوک: سلام چیزی میخواستی؟
سلنا: اومدم راجب ماموریت جدید ازت بپرسم.
جونگکوک: ببین یه آقاییه به اسم لی جونگ که موادایی که ما بین باندا جابجا میکنیمو قراره از اون بخریم. اولین باره که قراره ازش بخریم چون شخصی که قبلا ازش میخریدیم اعدام شد.
سلنا: خب بعدش !!
جونگکوک: تو و یونگی میرید توی شرکتش ازش موادارو میگیرید هر قیمتی هم که گفت چونه نزنید و قبول کنید ، اینا تمام چیزیه که تو باید بدونی .
سلنا: کی راه...
*کسی در زد و نزاشت حرفمو کامل کنم*
یونگی اومد تو و گفت: سلنا لباسات توی دفترته سریعا بپوش تا یک ربع دیگه راه میوفتیم.
_جونگکوک اشاره ای با چشمش به در کرد به نشونه ی اینکه برم باهاش.
*از در رفتم بیرون و پشت سر یونگی رفتم مرض داشت گفت پیراهن بپوش؟*
یونگی:اینجا دفترته لباسات رو تخته بپوش بریم.
سلنا:نکنه میخوای وایسی و لباس عوض کردنم ببینی بچ !؟
یونگی: اولین که درست حرف بزن دوم اینکه میرم بیرون...
"ویو سلنا"
خیلی لباسای خوشگلیو انتخاب میکرد جونگکوک کلا خوش سلیقهست (عکسش اسلاید ۲)
پوشیدمش ، ی آیینه ی قدی توی اتاق بود که کشو هم داشت، در کشورو باز کردم ، کانسیلر و لژ مشکی زدم و درو باز کردم. زدم که شونه یونگی که داشت با تهیونگ حرف میزد به نشونه ی این که بریم.سوار ماشین شدیم و بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم.
"ویو اصلی"
سلنا: اینجا که فقط ی شرکت ۳ طبقه عادیه. مواد فروش بین باند؟
یونگی: ساکت باش به جوابت میرسی. ۴ طبقه زیر زمینم داره!!
یونگی: سلام با آقای جانگ کار داریم.
طرف: شما؟
یونگی:بگین بیان خودشون متوجه میشن.
لی جانگ اومد و...
شرط: ۱۰ تا لایک🚶♀️🕳
و ۱۱۰ نفریمون پیلیززز:)🤌🏻
اگر خوشت اومد زودتر به شرطا برسون و منو فالو کن تا پارتای
قبل و بعد رو بخونی.
happy birthday tehyoung💗💗
وقت داشتم به مناسبت تولدش ی پارت دیگه مینوشتم🥺
جونگکوک: سلام چیزی میخواستی؟
سلنا: اومدم راجب ماموریت جدید ازت بپرسم.
جونگکوک: ببین یه آقاییه به اسم لی جونگ که موادایی که ما بین باندا جابجا میکنیمو قراره از اون بخریم. اولین باره که قراره ازش بخریم چون شخصی که قبلا ازش میخریدیم اعدام شد.
سلنا: خب بعدش !!
جونگکوک: تو و یونگی میرید توی شرکتش ازش موادارو میگیرید هر قیمتی هم که گفت چونه نزنید و قبول کنید ، اینا تمام چیزیه که تو باید بدونی .
سلنا: کی راه...
*کسی در زد و نزاشت حرفمو کامل کنم*
یونگی اومد تو و گفت: سلنا لباسات توی دفترته سریعا بپوش تا یک ربع دیگه راه میوفتیم.
_جونگکوک اشاره ای با چشمش به در کرد به نشونه ی اینکه برم باهاش.
*از در رفتم بیرون و پشت سر یونگی رفتم مرض داشت گفت پیراهن بپوش؟*
یونگی:اینجا دفترته لباسات رو تخته بپوش بریم.
سلنا:نکنه میخوای وایسی و لباس عوض کردنم ببینی بچ !؟
یونگی: اولین که درست حرف بزن دوم اینکه میرم بیرون...
"ویو سلنا"
خیلی لباسای خوشگلیو انتخاب میکرد جونگکوک کلا خوش سلیقهست (عکسش اسلاید ۲)
پوشیدمش ، ی آیینه ی قدی توی اتاق بود که کشو هم داشت، در کشورو باز کردم ، کانسیلر و لژ مشکی زدم و درو باز کردم. زدم که شونه یونگی که داشت با تهیونگ حرف میزد به نشونه ی این که بریم.سوار ماشین شدیم و بعد از ۴۰ دقیقه رسیدیم.
"ویو اصلی"
سلنا: اینجا که فقط ی شرکت ۳ طبقه عادیه. مواد فروش بین باند؟
یونگی: ساکت باش به جوابت میرسی. ۴ طبقه زیر زمینم داره!!
یونگی: سلام با آقای جانگ کار داریم.
طرف: شما؟
یونگی:بگین بیان خودشون متوجه میشن.
لی جانگ اومد و...
شرط: ۱۰ تا لایک🚶♀️🕳
و ۱۱۰ نفریمون پیلیززز:)🤌🏻
اگر خوشت اومد زودتر به شرطا برسون و منو فالو کن تا پارتای
قبل و بعد رو بخونی.
happy birthday tehyoung💗💗
وقت داشتم به مناسبت تولدش ی پارت دیگه مینوشتم🥺
۲.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.