This is me⛓🦋 Pt ¹⁰
منو برد روی کاناپه و باهام راجب باند صحبت کرد و گفت قراره که با بقیه ی اعضای باند آشنا بشم.بهم گفته بود که استایلم پیراهن باشه:)
جونگکوک: ازین به بعد با این گوشی کار میکنی.گوشی خودت دست من میمونه.
*گوشی ای که بهم داده بود آیفون ۱۱ بود که قاب مشکی رنگ داشت*
سریعا گوشیو باز کردم و و رفتم توی مخاطبینم که دیدم فقط یه شماره توشه.. به همون شماره زنگ زدم و دیدم خودش برداشت. سیوش کردم کوک که هم لجشو دربیارم هم بدم میاد رئیس سیوش کنم. خیلی آدم رومخیه.
استایلمو بغل کرد و منو برد بالا و روی تختم گذاشت.
سلنا:کوک من سیگارمو میخوام.
جونگکوک: بچ به من نگو کوک.... ساعت ۱۰:۳۰ باندی. رانندهت ساعت ۱۰ منتظرته
"پرش زمانی به فردا صبح"
با آلارم ساعت گوشیم بلند شدم. ساعت ۸:۳۰ بود.ی دامن مشکی با ی کراپ سفید و ی کت روش میخواستم برم باند. ی میکاپ ملایم با رژ مشکی زدم . صبونه هم قهوه لته با کیک شکلاتی (دلمم خواستتت) خوردم و سوار ماشین شدم و راس ساعت ۸:۲۵ رسیدم. با غرور همیشگیم وارد باند شدم یونگی جلوی در وایساده بود و تا من اومدم همراهم اومد تا باندو بهم نشون بده.
یونگی: اتاق سیستمارو ک دیدی. اتاق رئیس جلوته. اتاق خودت بغل اتاق منه.
سلنا: من میرم پیش جونگکوک چون باید ی چیزیو بهش بگم.
داشتم میرفتم که ستا مرد رو دیدم.
یکیشون: تو باید کیم سلنا باشی؟ همونی که کل سئپول دنبالشن.
سلنا: و شما؟
من تهیونگم. من هوسوک و منم نامجون،
_معرفی شخصیت ها_
تهیونگ: شخصیتی مرموز داره/۲۷ سالشه/کارای امنیتی باندو انجام میده
هوسوک: خیلی پرانرژی و خوش استایله/۲۷ سالشه/هکر بانده
نامجون: منفی فکر میکنه/۲۶ سالشه/کارای سیستمی باندو انجام میده
سلنا: خوشبختم.... و ی فاک نشون دادم و با اعتماد به نفس به سمت اتاق جونگکوک رفتم.
شرط: ۱۰۰ نفریمون پیلیززز:)🌈💗
اگر خوشت اومد زودتر به شرطا برسون و منو فالو کن تا پارتای
قبل و بعد رو بخونی.
* اگر این پارت کم شد به زیبایی خودتون ببخشید چون موقعی که دارم مینویسم
ساعت ۳ صبحه:))*
جونگکوک: ازین به بعد با این گوشی کار میکنی.گوشی خودت دست من میمونه.
*گوشی ای که بهم داده بود آیفون ۱۱ بود که قاب مشکی رنگ داشت*
سریعا گوشیو باز کردم و و رفتم توی مخاطبینم که دیدم فقط یه شماره توشه.. به همون شماره زنگ زدم و دیدم خودش برداشت. سیوش کردم کوک که هم لجشو دربیارم هم بدم میاد رئیس سیوش کنم. خیلی آدم رومخیه.
استایلمو بغل کرد و منو برد بالا و روی تختم گذاشت.
سلنا:کوک من سیگارمو میخوام.
جونگکوک: بچ به من نگو کوک.... ساعت ۱۰:۳۰ باندی. رانندهت ساعت ۱۰ منتظرته
"پرش زمانی به فردا صبح"
با آلارم ساعت گوشیم بلند شدم. ساعت ۸:۳۰ بود.ی دامن مشکی با ی کراپ سفید و ی کت روش میخواستم برم باند. ی میکاپ ملایم با رژ مشکی زدم . صبونه هم قهوه لته با کیک شکلاتی (دلمم خواستتت) خوردم و سوار ماشین شدم و راس ساعت ۸:۲۵ رسیدم. با غرور همیشگیم وارد باند شدم یونگی جلوی در وایساده بود و تا من اومدم همراهم اومد تا باندو بهم نشون بده.
یونگی: اتاق سیستمارو ک دیدی. اتاق رئیس جلوته. اتاق خودت بغل اتاق منه.
سلنا: من میرم پیش جونگکوک چون باید ی چیزیو بهش بگم.
داشتم میرفتم که ستا مرد رو دیدم.
یکیشون: تو باید کیم سلنا باشی؟ همونی که کل سئپول دنبالشن.
سلنا: و شما؟
من تهیونگم. من هوسوک و منم نامجون،
_معرفی شخصیت ها_
تهیونگ: شخصیتی مرموز داره/۲۷ سالشه/کارای امنیتی باندو انجام میده
هوسوک: خیلی پرانرژی و خوش استایله/۲۷ سالشه/هکر بانده
نامجون: منفی فکر میکنه/۲۶ سالشه/کارای سیستمی باندو انجام میده
سلنا: خوشبختم.... و ی فاک نشون دادم و با اعتماد به نفس به سمت اتاق جونگکوک رفتم.
شرط: ۱۰۰ نفریمون پیلیززز:)🌈💗
اگر خوشت اومد زودتر به شرطا برسون و منو فالو کن تا پارتای
قبل و بعد رو بخونی.
* اگر این پارت کم شد به زیبایی خودتون ببخشید چون موقعی که دارم مینویسم
ساعت ۳ صبحه:))*
۲.۹k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.