فیک استری کیدز
فیک استری کیدز
وقتی با چند نفر دیگه عصو استری کیدز هستی و با فلیکس قرار میزاری و بقیه هم باهم قرار میزارن و دعوا میکنین(الکسا با هیونجین سونهی با چان جینا با چانگبین هیورین با لینو هانا با هان سوجین با سونگمین میسو با ای ان)
ویو ا.ت
صبح با نوری توی چشمم بیدار شدم و تمام اتفاقات دعوای دیشبم با فلیکس اومد ملو چشمام انگاری بقیه هم مثل ما دعوا کرده بودن رفتم پایین دست و صورتم رو شستم و دیدم یه بوی خوبی میومد رفتم دیگه الکسا داره صبحانه اماده میکنه رفتم پیشش
الکسا: سلام صبح بخیر
ا.ت: صبح بخیر
همه خوابن
الکسا: اره
ا.ت: کمک نمیخوای
الکسا: برای خوشمزه شدنش چراکه نه
ا.ت: 😅کمک الکسا کردم ولی تازه اولاش بود میخواستیم همه چی رو درست کنیم که یهو هیورین(دوست دختر لینو) اومد پیشمون و اونم کمکمون کرد که تموم شد که همه اومدن جز پسرا
ا.ت: پس پسرا کجان
هانا: اونا صبحانشون رو زودتر از ما خوردن الانم رفتن بیرون خرید
الکسا: تو از کجا میدونی
هانا: صبح یکم سرم درد میکرد رفتم یه قرص خوردم
هیورین: الان خوبی
هانا: اوهوم
جینا: بهتر
ا.ت: دعوا کردین
جینا: خودتون هم دعوا کردین
هیورین: هممون کردیم
الکسا: توهم
هیورین: اوهوم
سوجین: میگم چطوره امروز بریم لایو
میسو: من موافقم
هیورین: نمیگفتی هم میرفتیم
پسرا اومدن و ماهم رفتیم اماده شدیم واسه لایو و فقط ما دخترا بودیم رفتیم تو اتاق کمپانی چون اونجا بزرگ بود و لایو رو شروع کرده بودیم و هانا بغل من نشسته بود انگاری هنوز سرش درد میکرد محکم بغلش کردم وسرش رو گذاشت رو شونم و منم سرم رو گذاشتم رو سرش و با دستاش ور میرفتم تا درد رو فراموش کنه و بقیه هم داشتن با استی حرف میزدن
هیورین: الان خوبی؟
هانا: به لطف تو اره
جینا: دارید چیکار میکنید
هیورین: معلوم نیست
هانا از بغلم اومد بیرون که یهو الکسا کامنت یکی از استی هارو خوندن
استی: هانا تو بغل هیورین بمون
هیورین: هانا دوباره اومد بغلم و محکم بغلش کردم و هی تکونش میدادم
ا.ت: وقتی لایو رو شروع کردیم فهمیدم هانا سرش درد میکرد ولی نگران نبودم چون تو بغل هم بودن که یهو یکی از پشت بغلم کرده بود الکسا بود که فهمیدم یکی از استی ها تو کامنت بهش گفته بود
جینا: وقتی که لایو بودیم خودمو خیلی خوشحال نشون میدادم ولی از درون واقعا ناراحت بودم کاشکی میتونستم با چانگبین حرف بزنم میتونم بزنم ولی غرورم اجازه این کارو نمیده که با فکر کردن به این لبخند از صورتم محو شد که یهو سونهی بغلم کرد
سونهی: ناراحتیت روبزار واسه بعد لایو
جینا: اوکی
هانا: چون یه گروه دیگه توی این اتاق لایو داشتن مجبور شدیم لایو رو تموم کنیم و بهتر به نافم بود و رفتم تو اشپز خونه و یه قرص خوردم و رفتم خوابیدم
وقتی با چند نفر دیگه عصو استری کیدز هستی و با فلیکس قرار میزاری و بقیه هم باهم قرار میزارن و دعوا میکنین(الکسا با هیونجین سونهی با چان جینا با چانگبین هیورین با لینو هانا با هان سوجین با سونگمین میسو با ای ان)
ویو ا.ت
صبح با نوری توی چشمم بیدار شدم و تمام اتفاقات دعوای دیشبم با فلیکس اومد ملو چشمام انگاری بقیه هم مثل ما دعوا کرده بودن رفتم پایین دست و صورتم رو شستم و دیدم یه بوی خوبی میومد رفتم دیگه الکسا داره صبحانه اماده میکنه رفتم پیشش
الکسا: سلام صبح بخیر
ا.ت: صبح بخیر
همه خوابن
الکسا: اره
ا.ت: کمک نمیخوای
الکسا: برای خوشمزه شدنش چراکه نه
ا.ت: 😅کمک الکسا کردم ولی تازه اولاش بود میخواستیم همه چی رو درست کنیم که یهو هیورین(دوست دختر لینو) اومد پیشمون و اونم کمکمون کرد که تموم شد که همه اومدن جز پسرا
ا.ت: پس پسرا کجان
هانا: اونا صبحانشون رو زودتر از ما خوردن الانم رفتن بیرون خرید
الکسا: تو از کجا میدونی
هانا: صبح یکم سرم درد میکرد رفتم یه قرص خوردم
هیورین: الان خوبی
هانا: اوهوم
جینا: بهتر
ا.ت: دعوا کردین
جینا: خودتون هم دعوا کردین
هیورین: هممون کردیم
الکسا: توهم
هیورین: اوهوم
سوجین: میگم چطوره امروز بریم لایو
میسو: من موافقم
هیورین: نمیگفتی هم میرفتیم
پسرا اومدن و ماهم رفتیم اماده شدیم واسه لایو و فقط ما دخترا بودیم رفتیم تو اتاق کمپانی چون اونجا بزرگ بود و لایو رو شروع کرده بودیم و هانا بغل من نشسته بود انگاری هنوز سرش درد میکرد محکم بغلش کردم وسرش رو گذاشت رو شونم و منم سرم رو گذاشتم رو سرش و با دستاش ور میرفتم تا درد رو فراموش کنه و بقیه هم داشتن با استی حرف میزدن
هیورین: الان خوبی؟
هانا: به لطف تو اره
جینا: دارید چیکار میکنید
هیورین: معلوم نیست
هانا از بغلم اومد بیرون که یهو الکسا کامنت یکی از استی هارو خوندن
استی: هانا تو بغل هیورین بمون
هیورین: هانا دوباره اومد بغلم و محکم بغلش کردم و هی تکونش میدادم
ا.ت: وقتی لایو رو شروع کردیم فهمیدم هانا سرش درد میکرد ولی نگران نبودم چون تو بغل هم بودن که یهو یکی از پشت بغلم کرده بود الکسا بود که فهمیدم یکی از استی ها تو کامنت بهش گفته بود
جینا: وقتی که لایو بودیم خودمو خیلی خوشحال نشون میدادم ولی از درون واقعا ناراحت بودم کاشکی میتونستم با چانگبین حرف بزنم میتونم بزنم ولی غرورم اجازه این کارو نمیده که با فکر کردن به این لبخند از صورتم محو شد که یهو سونهی بغلم کرد
سونهی: ناراحتیت روبزار واسه بعد لایو
جینا: اوکی
هانا: چون یه گروه دیگه توی این اتاق لایو داشتن مجبور شدیم لایو رو تموم کنیم و بهتر به نافم بود و رفتم تو اشپز خونه و یه قرص خوردم و رفتم خوابیدم
۷.۹k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.