اسم : دیدار🍷
اسم : دیدار🍷
p¹
بیوگرافی
اسم تو کیم ا/ت هست.20سال سن داری و تازه کنکور هنر دادی قبول شدی و قراره از هفته آینده بری سر کلاسات. تو سئول زندگی میکنی. یه دختر کره ای هستی که با برادر بزرگتر و مامانت زندگی میکنی. مامانت خبرنگاره و بیشتر اوقات یا مسافرت و ماموریته یا سر کار پس کارای خونه گردن توعه. مامان و بابات از هم دیگه جدا شدن و تو و برادرت تصمیم گرفتین که با مادرتون زندگی کنین. تو هر ما به گفته ی دادگاه میتونی بری و به بابات سر بزنی. مامانت از بابات جدا شد، چون بابات با کارش پول درنمیاورد. بعد از طلاق مامان و بابات، بابات وضعش خیلی بهتر شد. تو هر وقت که پول میخواستی بابات بهت میداد. بابات یه شرکت راه اندازی کرده بود که یه کوچولو با بازار سیاه هم صمیمی بود.
چهاردهم سپتامبر سال ۲۰۰۰،سئول
ویو ا/ت:
امروز صبح که از خواب بیدار شدم و صبحونه خوردم، یه نگاه به تقویمی که تو اتاقم بود کردم که دیدم امروز باید برم به دیدن بابام
مامانم طبق معمول خونه نبود و صبح زود رفته بود. داداشمم چون شب قبلش رفته بود باشگاه بشدت خسته بود واسه همین گفتم کرم بریزم و بیدارش کنم.
بیدار که شد یه دعوا کوچیک داشتیم و من رفتم تا صبحونه رو حاضر کنم.
به داداشم که اسمش سوجون هست گفتم. ا/ت: سوجون اوپا، امروز باید بریم دیدن بابا
سوجون: من نمیتونم باید با جیا برم بیرون
( جیا نامزد سوجون هست)
ا/ت: باش
ویو ا/ت: سوجون که نمیاد. خودم میرم. یه لباس مجلسی پوشیدم و رفتم به سمت شرکت بابام.
وارد که شدم رفتم سمت دفتر بابام
منشی گفت یکم باید منتظر بمونم تا مهمون بابام بره که یهو................
p¹
بیوگرافی
اسم تو کیم ا/ت هست.20سال سن داری و تازه کنکور هنر دادی قبول شدی و قراره از هفته آینده بری سر کلاسات. تو سئول زندگی میکنی. یه دختر کره ای هستی که با برادر بزرگتر و مامانت زندگی میکنی. مامانت خبرنگاره و بیشتر اوقات یا مسافرت و ماموریته یا سر کار پس کارای خونه گردن توعه. مامان و بابات از هم دیگه جدا شدن و تو و برادرت تصمیم گرفتین که با مادرتون زندگی کنین. تو هر ما به گفته ی دادگاه میتونی بری و به بابات سر بزنی. مامانت از بابات جدا شد، چون بابات با کارش پول درنمیاورد. بعد از طلاق مامان و بابات، بابات وضعش خیلی بهتر شد. تو هر وقت که پول میخواستی بابات بهت میداد. بابات یه شرکت راه اندازی کرده بود که یه کوچولو با بازار سیاه هم صمیمی بود.
چهاردهم سپتامبر سال ۲۰۰۰،سئول
ویو ا/ت:
امروز صبح که از خواب بیدار شدم و صبحونه خوردم، یه نگاه به تقویمی که تو اتاقم بود کردم که دیدم امروز باید برم به دیدن بابام
مامانم طبق معمول خونه نبود و صبح زود رفته بود. داداشمم چون شب قبلش رفته بود باشگاه بشدت خسته بود واسه همین گفتم کرم بریزم و بیدارش کنم.
بیدار که شد یه دعوا کوچیک داشتیم و من رفتم تا صبحونه رو حاضر کنم.
به داداشم که اسمش سوجون هست گفتم. ا/ت: سوجون اوپا، امروز باید بریم دیدن بابا
سوجون: من نمیتونم باید با جیا برم بیرون
( جیا نامزد سوجون هست)
ا/ت: باش
ویو ا/ت: سوجون که نمیاد. خودم میرم. یه لباس مجلسی پوشیدم و رفتم به سمت شرکت بابام.
وارد که شدم رفتم سمت دفتر بابام
منشی گفت یکم باید منتظر بمونم تا مهمون بابام بره که یهو................
۱۷.۳k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.