ازدواج اجباری

پارت 16



ویو ا.ت


جونگ کوک منو گذاشت رو صندلی جلو اومد روم خیمه زد با اینکه خیلی حس خوبی داشتم به روم نیاوردم و منتظر یه ری اکشنی از جونگ کوک بودم که با کاری که کرد تعجب کرد اون واقعا خل و چل بود ممکن نبود کاری رو بگه و انجام نده یهو سرشو برد تو گردنم و اروم ولی وحشی مک میزد منم که بدنم مورمور شده بود و کل گردنم رو مک میزد جوری که حتما کبود میشه و مامانم ببینه میگه کار کیه که دهن باز کردم و گفتم
ا.ت:اهه جئون کوچولو ول کن مامانم دعوام میکنه اگه ببینه کارم تمومه
جونگ کوک:کوچولو!هنوزم از مامانت میترسی خانوم کوچولو؟(خنده خرگوشی خنده های کوکی🤣)
ا.ت:اره من مثل تو سربه هوا نیستم باشه
جونگ کوک:بعد از این امیدوارم از منم بترسی خانم جئونِ کوچیک
ا.ت:بریم توروخدا خوابم میاد
جونگ کوک:(لبای ا.ت رو کوتاه بوسید)باشه هرچی پرنسسم بگه
ا.ت:بسه بریم
جونگ کوک:(😅)باشه

و به سمت خونه رفتیم و کوک منو رسوند و رفت رفتم داخل اتاقم و به شاهکار های کوک رو گردنم نگاه میکردم( انگاری خواهرمان خوش امده🤣)دیگه بی خیال شدم و رفتم خوابیدم صبح شد رفتم پایین که تهیونگ و مامان رو دیدم تهیونگ یه جوری نگام میکرد
ا.ت:چیزی شده
تهیونگ:نه انگاری بعضیا دیشب کارایی کردن (خنده اشاره به جونگ کوک)
ا.ت:(وقتی جونگ کوک رو دیدم سکته کردم یه جیغ کشیدم و پخش زمین شدم)
جونگ کوک:چته مگه جن دیدی(🐰🤣)
ا.ت:تو چرا اینجایی اصلا اونجا چیکار میکنی من چرا این جوریم لباسمو نگاه(😣😮)
جونگ کوک:اروم الان خفه میشی خانوم جئون کوچیکه
ا.ت:برو بابا (سریع دوید و رفت بالا)
یه لباس درست پوشیدم و یه تینت کم رنگ زدم و موهامو دم اسبی بستم و رفتم پایین
مامان ا.ت:بیایین صبحونه
رفتیم و صبحونه خوریدیم جونگ کوک گفت
جونگ کوک:ا.ت بریم؟
ا.ت:کجا؟
جونگ کوک:برای لباس عروس
ا.ت:باشه
باهم رفتن............
لایک:1۰💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
باییییی
دیدگاه ها (۹)

ازدواج اجباری

ازدواج اجباری

ولی این فیلم تهکوک 😈😈taekook likeلایک یادت نره😈

ازدواج اجباری

"سرنوشت " p,38...یهو .... ا/ت رو بغل کرد و پیشونیشو بوسید .....

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

"سرنوشت "p,22...ا/ت : دوست دارم کوک ....کوک : من بیشتر پرنسس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط