خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت48و49

تهیونگم انگار فازش معلوم نبود.
دستو کشیدو از اونجا دور شدیم.

: چرا اینجوری فکر کردیی؟؟

خودمو زدم به کوچه علی چپو پرسیدم:

+ مگه چجوری فکر کردم؟

با دست زد رو پیشونیشو لب زد:

: جدیعلی؟ عمت؟ عوقق؟ یادت رفته ما میتونیم ذهنتو بخونیم؟

چشامو شبیه گربه شرک کردمو مظلوم لب زدم:

+ببخشید

پوفی کشیدو رفت سمت پله ها:

+کجا میریم؟

: باید به این دختره ی خراب احمق بفهمونم حتی ازش خوشم نمیاد اونوقت عاشقش باشم!


+خب من گشنمه

: یکم صبر کن.

+اوممم باشه ایندفعه از گناهت میگذرم

چشم غره ای رفت که کلا حرف تو دهنم ماسید

.........

«ویو تهیونگ»

به در اتاق لونا رسیدیم. صدای گریه هاش میومد. ولی اصلا برام مهم نبود
برگشتم رو به ات و لب زدم:

: همینجا بمون تا بیام

کیوت سری تکون داد که
قند تو دلم آب شد

در لحظه ای جدی شدمو درو باز کردم.

پشتش بهم بودو منو نمیدید

٪مگه نگفتم رابطه ما تموم شده! ولم کن

نیشخند زدم:

: منو با عشقت اشتباه گرفتی

به سرعت برگشت طرفمو هول جواب داد:

٪منظورم دوستم بود

نیشخندم عمیق تر شد:

........

دیگه خیلی داشت گریه میکردو رو اعصابم بود

٪تهیونگ باور کن دوست دارم. من چیم کمتر از اون دختره ی اسکلو زشته؟ میتونم هرچی بخوای فراهم کنم

با خشم زیاد رفتم سمتش. با دست زدم تو دهنش
دختره خراب


داشت از لبش خون میومدو گریه میکرد.


از اتاق اومدم بیرونو به اتی که داشت نگران نگاهم میکرد خیره شدم

+چیشده؟ کی بود؟ صدای گریه کی بود؟

لبخندی زدم

دختر کوچولوی خنگ من
دیدگاه ها (۳)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت50نمی خواستم نگرانش کنم: : چیزی نیس...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت51بعد خوردن دوکبوکیم رفتم تا استراحت...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت47ابروهای. پدرش بالا رفت: √ همسرت؟ ا...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت45و46«1 روز بعد» «ویو ات» با صدای آش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط