خوناشامجذابمن

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻
#پارت47


ابروهای. پدرش بالا رفت:

√ همسرت؟ اما همسر واقعی تو لوناست !

تهیونگ نیشخندی زد:

: نه. همسر واقعی من ا.ت و نیازی ندارم که بر اساس حرف تو همسر آیندمو انتخاب کنم

دختری که حالا فهمیده بودم اسمش لوناست

داشت اشک میریختو ریمل و خط چشمش کلا سیاه شده بودو ریخت بود زیر چشمش.

اما تهیونگ بی تفاوت دستمو گرفتو همینجوری منو به سمت خودش کشید

با فشار دستش به خودم اومد.
فکر کنم میخواست حرفشو تایید کنم.

با سر حرفشو تایید کردمو ادامه دادم:

+پدرجان. تهیونگ درست میگه! ما همو دوست داریم و قصد داریم باهم ازدواج کنید فکر نمیکنم که شما مخالف باشید! درسته.!؟

عوققق پدرجاننن.!

تاحالا هیچوقت انقدر محترمانه حرف نزده بودم با یه ادم جدی.

در چند لحظه اخمای پدرش بیشتر توهم فرو رفتو با خشم غرید:

√ببین دختر جون تو به درد خاندان ما نمیخوری تنها کسی که برای ازدواج به درد تهیونگ میخوره کسی که من انتخاب میکنم نه خود تهیونگ

دیگه داشت روی سگمو بالا میومد.

عمت به درد خاندانت نمیخوره. جدیعلی😂
دیدگاه ها (۰)

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت48و49تهیونگم انگار فازش معلوم نبود. ...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت50نمی خواستم نگرانش کنم: : چیزی نیس...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت45و46«1 روز بعد» «ویو ات» با صدای آش...

#خوناشام_جذاب_من🍷🫴🏻#پارت42و43و44+بچها شما باید برید. من نمیت...

game of love and hate(part 28)

پارت : ۴۸

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط