تک پارتی
#تک_پارتی
#تهیونگ
سوار ماشین شدیم
شیشه رو پایین کردم و سرم رو بیرون بردم
تهیونگ روی دستم زد
سرم رو داخل آوردم که گفت: سرت رو نکن بیرون
: چرا؟
: چون چون خطر ناکه
: فقط خطر ناکه؟
: خب باد میزنه به موهات و چهره ی زیبات و ، اصلا ولش کن
خندیدم و گفتم: انقدر زیبام؟
با حالت جدی گفت : خب یه مرد خوشگلی مثل من باید یه زنی زیبایی مثل تو داشته باشع
سرم رو تکون دادم و دستم رو روی دستش گذاشتم و خندیدم.
رو بهش گفتم : بقیه چجور میان؟
گفت : جونگکوک و جیمین اونجان و یونگی و جین و نامجون هم قراره ظهر بیان
سرم رو تکون دادم و گفتم : من میخوابم رسیدیم بیدارم کن
شروع کرد به غر زدن که نخوابم ، چشمام رو بستم و خوابیدم.
رسیدیم پیاده شدم و به طرف خونه رفتم.
در رو باز کردم و داخل رفتم به همگی سلام کردم و گوشه ای نشستم .
جیمین گفت: خب بیایین یه بازی چیزی بکنیم دیگه
تهیونگ گفت : نه بیخیال من و می سان میخواییم با هم بریم اینجا رو بگردیم
جونگکوک گفت : من و می سان؟ یعنی الان به صورت مستقیم گفتی ما نیاییم؟
حس کردم داره ناراحت میشه که گفتم : نه تهیونگ منظورش این نبود شما هم بیایین با هم بریم.
تهیونگ گفت : نههه ما با هم میخواییم شما دوتام با هم برین
جیمین گفت : مثلا با هم اومدیم بیروناااا
تهیونگ بدون توجه بلند شد و دست من رو گرفت و به بیرون برد.
بهش گفتم : چیکار میکنی؟ ناراحت میشن
خندید و گفت : بیخیال حوصلشونو ندارم مزاحمن
ساکت شدم و راه افتادیم.
حدود ۱ ساعت توی روستا گشتیم و برگشتیم.
نامجون و جین و یونگی هم اومده بودن
سلام کردیم که جونگکوک گفت : تو که همیشه پیش می سان نیستی موقع خواب میایی طرف ما میدونیم باهات چیکار کنیم
به بازوی تهیونگ آویزون شدم و گفتم : امشب پیش خودم بخواب
همه خندیدن
****
بعد از مدتی همه رفتیم بخوابیم که تهیونگ اومد و گفت : شلوار راحتی برای نیوردی؟
میدونی که من عادت ندارم با شلوار بیرون بخوابم
یهو جونگکوک اومد و دستش رو گردن تهیونگ انداخت و گفت : می سان نگران نباش نمیذاریپ با شلوار بیرون بخوابه بعد رفت
با منجی و بقیه رفتیم و توی اتاق خوابیدیم که صدای تهیونگ بلند شد : توروخدا نکن از بس قلقلکم دادین دلم درد گرفت نکن به شلوارم چیکار داری؟
خندیدم که منجی گفت : تا صبح یکیشون سالم میمونه !
صبح وقتی اومدیم بیرون تهیونگ شلوار جیمین رو پوشیده بود که بیشتر براش شلوارک بود و جیمین شلوار تهیونگ رو
هیچکدوم سرشون روی متکا نبود و قاطی هم خوابیده بودن
#تهیونگ
سوار ماشین شدیم
شیشه رو پایین کردم و سرم رو بیرون بردم
تهیونگ روی دستم زد
سرم رو داخل آوردم که گفت: سرت رو نکن بیرون
: چرا؟
: چون چون خطر ناکه
: فقط خطر ناکه؟
: خب باد میزنه به موهات و چهره ی زیبات و ، اصلا ولش کن
خندیدم و گفتم: انقدر زیبام؟
با حالت جدی گفت : خب یه مرد خوشگلی مثل من باید یه زنی زیبایی مثل تو داشته باشع
سرم رو تکون دادم و دستم رو روی دستش گذاشتم و خندیدم.
رو بهش گفتم : بقیه چجور میان؟
گفت : جونگکوک و جیمین اونجان و یونگی و جین و نامجون هم قراره ظهر بیان
سرم رو تکون دادم و گفتم : من میخوابم رسیدیم بیدارم کن
شروع کرد به غر زدن که نخوابم ، چشمام رو بستم و خوابیدم.
رسیدیم پیاده شدم و به طرف خونه رفتم.
در رو باز کردم و داخل رفتم به همگی سلام کردم و گوشه ای نشستم .
جیمین گفت: خب بیایین یه بازی چیزی بکنیم دیگه
تهیونگ گفت : نه بیخیال من و می سان میخواییم با هم بریم اینجا رو بگردیم
جونگکوک گفت : من و می سان؟ یعنی الان به صورت مستقیم گفتی ما نیاییم؟
حس کردم داره ناراحت میشه که گفتم : نه تهیونگ منظورش این نبود شما هم بیایین با هم بریم.
تهیونگ گفت : نههه ما با هم میخواییم شما دوتام با هم برین
جیمین گفت : مثلا با هم اومدیم بیروناااا
تهیونگ بدون توجه بلند شد و دست من رو گرفت و به بیرون برد.
بهش گفتم : چیکار میکنی؟ ناراحت میشن
خندید و گفت : بیخیال حوصلشونو ندارم مزاحمن
ساکت شدم و راه افتادیم.
حدود ۱ ساعت توی روستا گشتیم و برگشتیم.
نامجون و جین و یونگی هم اومده بودن
سلام کردیم که جونگکوک گفت : تو که همیشه پیش می سان نیستی موقع خواب میایی طرف ما میدونیم باهات چیکار کنیم
به بازوی تهیونگ آویزون شدم و گفتم : امشب پیش خودم بخواب
همه خندیدن
****
بعد از مدتی همه رفتیم بخوابیم که تهیونگ اومد و گفت : شلوار راحتی برای نیوردی؟
میدونی که من عادت ندارم با شلوار بیرون بخوابم
یهو جونگکوک اومد و دستش رو گردن تهیونگ انداخت و گفت : می سان نگران نباش نمیذاریپ با شلوار بیرون بخوابه بعد رفت
با منجی و بقیه رفتیم و توی اتاق خوابیدیم که صدای تهیونگ بلند شد : توروخدا نکن از بس قلقلکم دادین دلم درد گرفت نکن به شلوارم چیکار داری؟
خندیدم که منجی گفت : تا صبح یکیشون سالم میمونه !
صبح وقتی اومدیم بیرون تهیونگ شلوار جیمین رو پوشیده بود که بیشتر براش شلوارک بود و جیمین شلوار تهیونگ رو
هیچکدوم سرشون روی متکا نبود و قاطی هم خوابیده بودن
۱۳.۵k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.