تک پارتی
#تک_پارتی
از اعضا
از خواب بلند شدم و صورتم رو شستم مثل همیشه سر یخچال رفتم و نگاهی انداختم .
برای صبحونه چیکار کنیم؟
نگاهی به پلوپز انداختم کمی برنج از دیشب مونده بود.
پس یکم بیمباب و کیمچی درست میکنم.
دست به کار شدم و وسایل رو اوردم.
اول بیمباب رو درست کردم و بعد کیمچی رو .
به طرف اتاق جیهوپ رفتم و آروم در رو باز کردم.
مثل همیشه همه لباس هاش وسط اتاق بود.
به طرفش رفتم و بهش دست زدم و گفتم : بلند شو صبحونه بخوریم
چشم هاش رو مالوند و گفت : ساعت چنده ؟
گفتم : 10
سرش رو تکون داد که گفتم : تو چجور اینجا میخوابی؟
یکم تمیز باش و لباس هات رو جمع کن.
در حالی که پتو رو روی خودش میکشید گفت : نه با جونگکوک تمیز میکنیم حالا برو میخوام بخوابم غذا نگه دار واسم.
اتاق بعدی اتاق نامجون بود.
مثل همیشه اتاقی تمیز و طبقه های کتابخونش مرتب و تمیز بود.
آروم به سمتش رفتم و گفتم : صبحونه حاضره میایی بخوری؟
گفت : غذا چیه؟
گفتم : بیمباب و کیمچی و یکم برنج
فوری نشست و گفت آره میام
بعد به سمت دستشویی رفت.
اتاق بعدی جونگکوک بود.
با وارد شدنم به اتاقش بم اومد سمتم و دمش رو تکون داد.
نشستم و دستم رو روی سرش کشیدم و گفتم : گشنه ای؟
به طرف غذاش رفتم و کمی غذا برای ریختم که جونگکوک بیدار شد و گفت : مرسی هیونگ
گفتم : بیا صبحونه
اومی گفت .
به اتاق تهیونگ رفتم که دیدم جیمین هم اونجا خوابیده.
حتما دوباره تا صبح فیلم دیدن.
با پام به تهیونگ زدم و گفتم: بلند میشی بیای صبحونه بخوری؟
با صدایی گرفته گفت : نه خوابم میاد دیشب تا دیر وقت با جیمین فیلم میدیدیم
باشه ای گفتم وزدم بیرون شوگا بیدار شده بود.
سرمیز نشستیم و شروع به خوردن کردیم
از اعضا
از خواب بلند شدم و صورتم رو شستم مثل همیشه سر یخچال رفتم و نگاهی انداختم .
برای صبحونه چیکار کنیم؟
نگاهی به پلوپز انداختم کمی برنج از دیشب مونده بود.
پس یکم بیمباب و کیمچی درست میکنم.
دست به کار شدم و وسایل رو اوردم.
اول بیمباب رو درست کردم و بعد کیمچی رو .
به طرف اتاق جیهوپ رفتم و آروم در رو باز کردم.
مثل همیشه همه لباس هاش وسط اتاق بود.
به طرفش رفتم و بهش دست زدم و گفتم : بلند شو صبحونه بخوریم
چشم هاش رو مالوند و گفت : ساعت چنده ؟
گفتم : 10
سرش رو تکون داد که گفتم : تو چجور اینجا میخوابی؟
یکم تمیز باش و لباس هات رو جمع کن.
در حالی که پتو رو روی خودش میکشید گفت : نه با جونگکوک تمیز میکنیم حالا برو میخوام بخوابم غذا نگه دار واسم.
اتاق بعدی اتاق نامجون بود.
مثل همیشه اتاقی تمیز و طبقه های کتابخونش مرتب و تمیز بود.
آروم به سمتش رفتم و گفتم : صبحونه حاضره میایی بخوری؟
گفت : غذا چیه؟
گفتم : بیمباب و کیمچی و یکم برنج
فوری نشست و گفت آره میام
بعد به سمت دستشویی رفت.
اتاق بعدی جونگکوک بود.
با وارد شدنم به اتاقش بم اومد سمتم و دمش رو تکون داد.
نشستم و دستم رو روی سرش کشیدم و گفتم : گشنه ای؟
به طرف غذاش رفتم و کمی غذا برای ریختم که جونگکوک بیدار شد و گفت : مرسی هیونگ
گفتم : بیا صبحونه
اومی گفت .
به اتاق تهیونگ رفتم که دیدم جیمین هم اونجا خوابیده.
حتما دوباره تا صبح فیلم دیدن.
با پام به تهیونگ زدم و گفتم: بلند میشی بیای صبحونه بخوری؟
با صدایی گرفته گفت : نه خوابم میاد دیشب تا دیر وقت با جیمین فیلم میدیدیم
باشه ای گفتم وزدم بیرون شوگا بیدار شده بود.
سرمیز نشستیم و شروع به خوردن کردیم
۱۱.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.