سوراخ پارت 39
#یونا
انگار کوکی قصد داشت پارم کنه....ولی یهو بیحال افتاد روم.....آه کوک....خیلی آروم آه میکشید....
کمرشو نوازش کردم....سرمو بردم بین شونه و گردنش...و یه بوسه نشوندم روش....💋
- شرمنده بیبی....نمیخواستم حاملت کنم...❤😑
همونطور ک کمرشو نوازش میکردم....اون یکی دستم رو گذاشتم رو موهاش .....خیس عرق بود....
+ساکت کوکولوی هات.....😈
ازم کشید بیرون .....دردم خیلی زیاد بود....کنارم دراز کشید و دستش رو گذاشت رو شکمم....
+آخخخ....یواش کوکی....
- اه زرنگی .....بهت گفتم بازی با ددی عواقب بدی داره....بیبی😈
خیلی نرم شکمم رو نوازش میکرد....
- بیب....
+هوم؟!
- من هنوز بسم نشده....
خیلی با احتیاط چرخیدم سمتش....چشمهای کوکی بدجور رو سینه هام قفل شده بود....
- بیب....
+ جونم؟!
- اونا خوردنیه...؟!😈😋
+ نمیدونم......شای....آهههههههه کوکی.....
لنتی....یکی از سینه هامو میخورد و اون یکی رو ماساژ میداد.....اومممم اوممممم کردناش داغم میکرد....
ناخودآگاه دستمو کردم لای موهاش....بخاطر عرقی ک کرده بود موهاش چسبیده بود بهم....
+اهههههه....کوکییییی.....
- بیبی دووم بیار....
حدود پنج دقیقه بعد بدنم یهو شل شد....
کوک بغلم کرد و بردم تو حموم....
دوش رو باز کرد....زیر دوش لبم رو بوسید....بعد رفتیم تو وان....
+کوکی....
- جانم؟!
+ میشه واسم آهنگ بخونی؟!❤
- چی بخونم...؟!😅
+Euphoria
- چشم....
زد زیر آواز ولی یواش میخوند ک بچهها بیدار نشن....
مثل زمانی ک آرمی بودم شروع کردم باهاش خوندم....خوندشو قطع کرد....
+ چرا نمیخونی💔
- چرا بهم نگفتی صدات خوبه....
+واقعا خوبع؟؟
- یس....اصلا بقیشو تو بخون.....
+ولی...
- ولی و اما نداریم بخون دیگه....لطفا😢❤
+خیلی خب....
وسطای خوندن دیدم خوابش برد...دلم نیومد صداش کنم....انقد نگاش کردم تا خودمم خوابم برد...
#فردا
#جونگکوک
دیشب سر شام به یونا گفتم قصد دارم بچهها روببرم کمپانی. ....این تنها راهی بود ک به ذهنم می رسید....
یونا رفت و بچهها رو آماده کرد....حتی از منم خوشگلتر و جذابتر شده بودن....
+ بچهها به حرف بابایی گوش کنیدا...
×چشم...💋
÷...امممم....چشم...💋
یونا اومد جلو و گونمو بوسید....
+مواظب خودت باش...💋
- توهم همینطور...💋
وقتی بغلش کردم یواشکی دستمو گذاشتم رو شکمش....خنده کیوتی کرد و قرمز شد....
#کمپانی
#کارکنان_کمپانی
ااااااااا......این بچهها کی هستن؟
نکنه اون مخفیانه ازدواج کرده؟؟؟؟
پسره رو باش کپی جونگ کوکه....
دختره چقدر آشناس.....خیلی شبیه یه نفره.....
بیچاره کوک لاورا.....
چی میگی...کوک لاورا باید از خداشونم باشه دوتا کیوت....واااییییی چه نازن.....
اوه اوه تهیونگ اوپاه اومد....یعنی اون از همچی خبر داره؟؟؟؟
عررررر بقیه اعضا هم اومدن....
بنظرتون بنگ پی دی هم میدونه؟؟؟
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
انگار کوکی قصد داشت پارم کنه....ولی یهو بیحال افتاد روم.....آه کوک....خیلی آروم آه میکشید....
کمرشو نوازش کردم....سرمو بردم بین شونه و گردنش...و یه بوسه نشوندم روش....💋
- شرمنده بیبی....نمیخواستم حاملت کنم...❤😑
همونطور ک کمرشو نوازش میکردم....اون یکی دستم رو گذاشتم رو موهاش .....خیس عرق بود....
+ساکت کوکولوی هات.....😈
ازم کشید بیرون .....دردم خیلی زیاد بود....کنارم دراز کشید و دستش رو گذاشت رو شکمم....
+آخخخ....یواش کوکی....
- اه زرنگی .....بهت گفتم بازی با ددی عواقب بدی داره....بیبی😈
خیلی نرم شکمم رو نوازش میکرد....
- بیب....
+هوم؟!
- من هنوز بسم نشده....
خیلی با احتیاط چرخیدم سمتش....چشمهای کوکی بدجور رو سینه هام قفل شده بود....
- بیب....
+ جونم؟!
- اونا خوردنیه...؟!😈😋
+ نمیدونم......شای....آهههههههه کوکی.....
لنتی....یکی از سینه هامو میخورد و اون یکی رو ماساژ میداد.....اومممم اوممممم کردناش داغم میکرد....
ناخودآگاه دستمو کردم لای موهاش....بخاطر عرقی ک کرده بود موهاش چسبیده بود بهم....
+اهههههه....کوکییییی.....
- بیبی دووم بیار....
حدود پنج دقیقه بعد بدنم یهو شل شد....
کوک بغلم کرد و بردم تو حموم....
دوش رو باز کرد....زیر دوش لبم رو بوسید....بعد رفتیم تو وان....
+کوکی....
- جانم؟!
+ میشه واسم آهنگ بخونی؟!❤
- چی بخونم...؟!😅
+Euphoria
- چشم....
زد زیر آواز ولی یواش میخوند ک بچهها بیدار نشن....
مثل زمانی ک آرمی بودم شروع کردم باهاش خوندم....خوندشو قطع کرد....
+ چرا نمیخونی💔
- چرا بهم نگفتی صدات خوبه....
+واقعا خوبع؟؟
- یس....اصلا بقیشو تو بخون.....
+ولی...
- ولی و اما نداریم بخون دیگه....لطفا😢❤
+خیلی خب....
وسطای خوندن دیدم خوابش برد...دلم نیومد صداش کنم....انقد نگاش کردم تا خودمم خوابم برد...
#فردا
#جونگکوک
دیشب سر شام به یونا گفتم قصد دارم بچهها روببرم کمپانی. ....این تنها راهی بود ک به ذهنم می رسید....
یونا رفت و بچهها رو آماده کرد....حتی از منم خوشگلتر و جذابتر شده بودن....
+ بچهها به حرف بابایی گوش کنیدا...
×چشم...💋
÷...امممم....چشم...💋
یونا اومد جلو و گونمو بوسید....
+مواظب خودت باش...💋
- توهم همینطور...💋
وقتی بغلش کردم یواشکی دستمو گذاشتم رو شکمش....خنده کیوتی کرد و قرمز شد....
#کمپانی
#کارکنان_کمپانی
ااااااااا......این بچهها کی هستن؟
نکنه اون مخفیانه ازدواج کرده؟؟؟؟
پسره رو باش کپی جونگ کوکه....
دختره چقدر آشناس.....خیلی شبیه یه نفره.....
بیچاره کوک لاورا.....
چی میگی...کوک لاورا باید از خداشونم باشه دوتا کیوت....واااییییی چه نازن.....
اوه اوه تهیونگ اوپاه اومد....یعنی اون از همچی خبر داره؟؟؟؟
عررررر بقیه اعضا هم اومدن....
بنظرتون بنگ پی دی هم میدونه؟؟؟
ادامه پارت بعدی....
#سوراخ
#پست_جدید
۲۰.۱k
۰۴ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.