Jonkook Dadi ;)
Jonkook Dadi ;)
▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – ·
تک پارتی از جئون جانگ کوک:)
#وقتی تو بعد از عروسیت باهات تند برخورد کرد
ا.ت ویو : امشب شب عروسیم بود قبل من جونکوک با ی دختره ک اسمش یونا بود رابطه داشت ( داشم منحرف نشو از اونا رابطه ها نیس) ولی وقتی من اومدم تو زندگیش حسمیکنم دوسم نداره امروز وقتی تو آرایشگاه بودم چند تا از این دوستای اون دختره با صدای بلند میگفتن ک کوک اصلا دوسم نداره و ب زور با من ازدواج کرده بعد از عروسی بلخره رفتیم خونه خودمون تو اتاق نشسته بودم داشتم موهامو باز میکردم ک کوک یهو اومد تو اتاق ترسیدم
کوک: اگ لوس بازیات تموم شد بیا برو بیرون
ا.ت : خوب خوب من فقط دارم موهامو باز میکنم
کوک : ایشش
ا.ت ویو : از اینجوری حرف زدنش ناراحت شدم اشک تو چشام پر شد از اتاق رفتم بیرون و داشتم میرفتم اون یکی اتاقه ک کوک اومد سمتم
کوک : کجا
ا.ت : میرم بخوابم
کوک: چرا اون اتاق؟ مگ اتاقمون اونجا نی
ا.ت : نه تنها میخوابم
ات ویو : کوک ی نگاهی کرد ب صورتم ک چشام پر از اشک بود
کوک : گریه کردی ؟
ا.ت : مهم نیس
کوک : ( خنده )
ا.ت ویو: کوک خندش گرفت و بعد کولم کرد بردتم اتاق خودمون و گذاشدتم رو تخت و از پشت بغلم کرد
کوک: هانی کوچولو ناراحتی از دستم ؟
ا.ت : نه وقتی نمیخوای زنت باشم و وقتی ازم بدت میاد
کوک: کیگفته من از تو بدم میاد خسته بودم یچی گفتم
ا.ت : مهم نی
کوک: عیجان
#jimin
▹ · – · – · – · 𖥸 · – · – · – ·
تک پارتی از جئون جانگ کوک:)
#وقتی تو بعد از عروسیت باهات تند برخورد کرد
ا.ت ویو : امشب شب عروسیم بود قبل من جونکوک با ی دختره ک اسمش یونا بود رابطه داشت ( داشم منحرف نشو از اونا رابطه ها نیس) ولی وقتی من اومدم تو زندگیش حسمیکنم دوسم نداره امروز وقتی تو آرایشگاه بودم چند تا از این دوستای اون دختره با صدای بلند میگفتن ک کوک اصلا دوسم نداره و ب زور با من ازدواج کرده بعد از عروسی بلخره رفتیم خونه خودمون تو اتاق نشسته بودم داشتم موهامو باز میکردم ک کوک یهو اومد تو اتاق ترسیدم
کوک: اگ لوس بازیات تموم شد بیا برو بیرون
ا.ت : خوب خوب من فقط دارم موهامو باز میکنم
کوک : ایشش
ا.ت ویو : از اینجوری حرف زدنش ناراحت شدم اشک تو چشام پر شد از اتاق رفتم بیرون و داشتم میرفتم اون یکی اتاقه ک کوک اومد سمتم
کوک : کجا
ا.ت : میرم بخوابم
کوک: چرا اون اتاق؟ مگ اتاقمون اونجا نی
ا.ت : نه تنها میخوابم
ات ویو : کوک ی نگاهی کرد ب صورتم ک چشام پر از اشک بود
کوک : گریه کردی ؟
ا.ت : مهم نیس
کوک : ( خنده )
ا.ت ویو: کوک خندش گرفت و بعد کولم کرد بردتم اتاق خودمون و گذاشدتم رو تخت و از پشت بغلم کرد
کوک: هانی کوچولو ناراحتی از دستم ؟
ا.ت : نه وقتی نمیخوای زنت باشم و وقتی ازم بدت میاد
کوک: کیگفته من از تو بدم میاد خسته بودم یچی گفتم
ا.ت : مهم نی
کوک: عیجان
#jimin
۱۳.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.