وز دیدنت

وَز دیدنت

جان می رود

#امیرخسرو_دهلوی
دیدگاه ها (۱)

‏زهے #صبحے ڪہ او آید نشیند بر سر بالینتو چشم از خواب بگشایے ...

ز من مپرس کیم یا کجا دیار من استز شهر عشقم و دیوانگے شعار من...

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشتراهی بجز گریز برایم نمانده...

اگر هشیار اگر مستم ! " نگیرد غیر او دستم " وگر من دست خ...

باید بدانی دیدنت هر روز رویا می شوداین دل برای حس تو غرق تمن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط