رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

وَز دیدنت جان می رود#امیرخسرو_دهلوی

‏زهے #صبحے ڪہ او آید نشیند بر سر بالینتو چشم از خواب بگشایے ...

اگر هشیار اگر مستم ! " نگیرد غیر او دستم " وگر من دست خ...

ای عشق؛در آتش تو فریاد خوش است#فریدون_مشیری

🌿 پست‌های ویژه 🌿🌿 در ژرفای درد، نوری پنهان است 🌿✨ فصل دوم — ...

افتخار، این هم یک نیایش شبانگاهی برای پایان امشب:«پروردگارا،...

صدای خنده هایش گوشم را پر کرده بود ؛ گویی از روی قصد با صدای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط