دریایی عشق پارت ۲
دریایی عشق پارت ۲
ویو تهیونگ
میز بغلی ۴ تا دختر نشسته بودن یکشون خیلی خوشگل بود من یه حسی بهم دست داد و صدای یکی رو به صورت اکو می شنیدم که میگفت
تهیونگ؟ تهیونگ. یهو به خودم برگشتم نامی بود که صدام میکرد برگشتم و گفتم
(علامت نامجون×)
_ ب....بله ببخشید
× حالت خوبه ؟
_اره فقط داشتم فکر میکردم
×خوب خدارو شکر
ویو رزی
خوب مثل همیشه خیلی مهمونی خوبی بود و داشتم قهوه ام رو می خوردم که یه پسری با لباس سفید اومد و زد به قهوه و ریخت روی لباسم
بلند شدم و گفتم
+آقا ببخشید چی کار میکنید همه ی لباسم کثیف شد هواستون رو جمع کنید. پسره خیلی کیوت بود و خیلی هم جذاب بود . گفت
_ببخشید معذرت میخوام واقعا ببخشید
و بعد رفت.
ویو تهیونگ
زدم از قصد به دختر قهوه ریخت رو لباسش چقدر از نزدیک خوشگل بود چشای آبی کمرنگ یه لبای صورتی کمرنگ خوشمل اصلا هر چی بکم کمه
رفتم خونه و به اجوما گفتم که لباسم رو بشوره چون قهوه به منم پاشیده بود
بعد هم رفتم حموم وان رو پر کردم و بعد رفتم توش و به اون دختر فک کردم بعدش یه فکری به سرم زد خودم رو شستم و رفتم بیرون اجوما صدام کرد که برم شام بخورم
نشستم شاممو خوردم و به نقشه فک کردم و شماره دختره رو ردیابی کردم اسمش رزی بود فامیلش پارک بود به شمارش یه پیام دادم ولی نگفتم کیم .
ویو رزی
ناراحت بودم رفتم خونه و لباسم رو دادم خدمتکارا بشورن و رفتم خودم رو پرت کردم رو تخت چقدر پسره خوشگل و جذاب بود ولی بهش نمی اومد لباسم رو کثیف کنه
یهو یه پیام برام اومد
که نوشته بود
مواظب خودت باش
استرس گرفتم ولی جدی نگرفتم خدمتکار صدام کرد برا شام رفتم شام خورم و تشکر کردم راستی فردا قرار بود برم پیش مادرم پس بهش زنگ بزنم
بعد از ۳۰ مین قطع کرد ساعت ۱۱ بود خسته بودم برای همین گرفتم خوابیدم
خماری
شرایت ۳۰ لایک ۱۰ کامنت
ویو تهیونگ
میز بغلی ۴ تا دختر نشسته بودن یکشون خیلی خوشگل بود من یه حسی بهم دست داد و صدای یکی رو به صورت اکو می شنیدم که میگفت
تهیونگ؟ تهیونگ. یهو به خودم برگشتم نامی بود که صدام میکرد برگشتم و گفتم
(علامت نامجون×)
_ ب....بله ببخشید
× حالت خوبه ؟
_اره فقط داشتم فکر میکردم
×خوب خدارو شکر
ویو رزی
خوب مثل همیشه خیلی مهمونی خوبی بود و داشتم قهوه ام رو می خوردم که یه پسری با لباس سفید اومد و زد به قهوه و ریخت روی لباسم
بلند شدم و گفتم
+آقا ببخشید چی کار میکنید همه ی لباسم کثیف شد هواستون رو جمع کنید. پسره خیلی کیوت بود و خیلی هم جذاب بود . گفت
_ببخشید معذرت میخوام واقعا ببخشید
و بعد رفت.
ویو تهیونگ
زدم از قصد به دختر قهوه ریخت رو لباسش چقدر از نزدیک خوشگل بود چشای آبی کمرنگ یه لبای صورتی کمرنگ خوشمل اصلا هر چی بکم کمه
رفتم خونه و به اجوما گفتم که لباسم رو بشوره چون قهوه به منم پاشیده بود
بعد هم رفتم حموم وان رو پر کردم و بعد رفتم توش و به اون دختر فک کردم بعدش یه فکری به سرم زد خودم رو شستم و رفتم بیرون اجوما صدام کرد که برم شام بخورم
نشستم شاممو خوردم و به نقشه فک کردم و شماره دختره رو ردیابی کردم اسمش رزی بود فامیلش پارک بود به شمارش یه پیام دادم ولی نگفتم کیم .
ویو رزی
ناراحت بودم رفتم خونه و لباسم رو دادم خدمتکارا بشورن و رفتم خودم رو پرت کردم رو تخت چقدر پسره خوشگل و جذاب بود ولی بهش نمی اومد لباسم رو کثیف کنه
یهو یه پیام برام اومد
که نوشته بود
مواظب خودت باش
استرس گرفتم ولی جدی نگرفتم خدمتکار صدام کرد برا شام رفتم شام خورم و تشکر کردم راستی فردا قرار بود برم پیش مادرم پس بهش زنگ بزنم
بعد از ۳۰ مین قطع کرد ساعت ۱۱ بود خسته بودم برای همین گرفتم خوابیدم
خماری
شرایت ۳۰ لایک ۱۰ کامنت
۶.۱k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.