برده کوچولو ی من
برده کوچولو ی من
``فصل دوم ``
part3
+هوفف خسته شدم و به سمت استراحت گاه های دنسرا رفتم حالم اوکی نبود ساعت تقریبا ۳:۴۵ دقیقه شب بود ...... دلم برای پسرم تنگ شده بود ..اما دیگه حتما خواب بود رفتم توی یکی از اتاقهای بار خوابیدم چون اونجا رو برای ما اجازه کرده بودن .........
صبح ۷ و نیم. .... ا/ت ویو 🥂
از بار خارج شدم هوای تازه رو به ریه هام دادم و به سمت دریا حرکت کردم یه نون کوچیک گرفتم و همینجوری که میخورم کنار دریا هم قدم میزدم .... آدمای خوشحال ، ناراحت ، حتی افسرده و .... رو کنار دریا میشد دید و این ناراحت کننده بود
اما زندگی من چش بود آیا همه اینها یکی بود .....
بلند شدم و به سمت تیمارستان حرکت کردم
همه ساکت بودن و مریض های در حال داد کشیدن .....
گریه کردن و حتی آروم و ساکت هم اونجا بودن به سمت اتاقی که از آهن درست شده بود و یه شیشه کوچولو داشت حرکت کردم .....آدمی دیدم که آروم بود خیلی آروم
و به دیوار روبه روش را زده بود ...
دلم براش تنگ شده بود .... اما چرا این کارو کرد چرا ازش دور شدم همچین کاری رو کردن .....همینجوری که داشتم به چیزای تلخ فکر میکردم دیدم
بلند شد و داشت میومد سمت در .... منو دیده بود !!؟ و سریع رفتم جایی که از اتاق دید نباشه ...
اینم سوپرایزی🥂❤️✨
``فصل دوم ``
part3
+هوفف خسته شدم و به سمت استراحت گاه های دنسرا رفتم حالم اوکی نبود ساعت تقریبا ۳:۴۵ دقیقه شب بود ...... دلم برای پسرم تنگ شده بود ..اما دیگه حتما خواب بود رفتم توی یکی از اتاقهای بار خوابیدم چون اونجا رو برای ما اجازه کرده بودن .........
صبح ۷ و نیم. .... ا/ت ویو 🥂
از بار خارج شدم هوای تازه رو به ریه هام دادم و به سمت دریا حرکت کردم یه نون کوچیک گرفتم و همینجوری که میخورم کنار دریا هم قدم میزدم .... آدمای خوشحال ، ناراحت ، حتی افسرده و .... رو کنار دریا میشد دید و این ناراحت کننده بود
اما زندگی من چش بود آیا همه اینها یکی بود .....
بلند شدم و به سمت تیمارستان حرکت کردم
همه ساکت بودن و مریض های در حال داد کشیدن .....
گریه کردن و حتی آروم و ساکت هم اونجا بودن به سمت اتاقی که از آهن درست شده بود و یه شیشه کوچولو داشت حرکت کردم .....آدمی دیدم که آروم بود خیلی آروم
و به دیوار روبه روش را زده بود ...
دلم براش تنگ شده بود .... اما چرا این کارو کرد چرا ازش دور شدم همچین کاری رو کردن .....همینجوری که داشتم به چیزای تلخ فکر میکردم دیدم
بلند شد و داشت میومد سمت در .... منو دیده بود !!؟ و سریع رفتم جایی که از اتاق دید نباشه ...
اینم سوپرایزی🥂❤️✨
۳۳.۵k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.