آنقدر خسته ام
آنقدر خسته ام ..
که خودم را روی پله های ورودی آن خانه...
همان خانه ی سر کوچه ..
موقع خستگی در کردن جا گذاشته ام ...
فقط یادم است !!
زمستان بود...
برف سنگینی آمد...
رفتی
رد پایت روزی برف های این کوچه مانده است ...
پاییز است ..
ومن!
نشسته ام ... تادوباره برف بیاید
شاید..
ردپای تو!
هنوز بر روی زمین مانده باشد...
پاییز دارد تمام میشود ..
نیامدی!
حالم خوب نی..
که خودم را روی پله های ورودی آن خانه...
همان خانه ی سر کوچه ..
موقع خستگی در کردن جا گذاشته ام ...
فقط یادم است !!
زمستان بود...
برف سنگینی آمد...
رفتی
رد پایت روزی برف های این کوچه مانده است ...
پاییز است ..
ومن!
نشسته ام ... تادوباره برف بیاید
شاید..
ردپای تو!
هنوز بر روی زمین مانده باشد...
پاییز دارد تمام میشود ..
نیامدی!
حالم خوب نی..
- ۲.۹k
- ۲۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط