Best worng

Chapter 1
Part 7
•ویو بورام•
چه غلطی کردی سومی البته هر کاری هم کنی بازم رفیق خودمی تنها شخصی که بهش اعتماد دارم... بورام بهش گوش نکن اون عوضی فقط میخواد ازت سو استفاده کنه
فیلمی که جلوم گذاشت جای اشنایی بود یکم که دقت کردم... همون باری که توش کار میکنم بود سومی داشت با اون یارویی که اون شب میخواست ببرتم حرف میزد باورم نمیشه..!
کوک:دیدی خیانت کردن رفیقتو با پول میشه همچیو خرید منم تورو خریدم
بورام:من به چه کارت میام ها؟
کوک:مثلا یکی از ویژگیهات اینه که هر شب زیرم جون بدی(پوزخند)
همزمان با قدم هاش که داشت نزدیکم میشد به کسایی که پشتت وایستاده بودن یا بهتره بگم بادیگارداش علامت داد سومی رو ببرن چشمم به سومی بود که داشت اشک میریخت از دیدن ناپدید شد دیدم خم شده تو صورتم و نگام میکنه...
کوک:از دخترا متنفرم ولی تو..یجورایی به دلم نشستی(پوزخند)
نه شوخیت گرفته واقعا عشق و عاشقی اونم با کسی که حتی اسمشم نمیدونم؟
کوک:شوخی کردم خوشحال نباش سرنوشت تو مثل فیلما و فیک و کتابا نمیشه تهش مثل دستمال کاغذی از اینجا پرتت میکنم بیرون... بورام(رو بورام تاکید کرد)
اسممو از کجا میدونه؟
کوک:پاشو..بیا
پاشدم و رفتم سمتش چرا داشتم به حرفاش گوش میدادم؟ با چشاش گفت بشینم رو پاش
کوک:بهت گفتم بشین(داد)
مثل این اسباب بازیا... احمقا به حرفاش عمل مردم وقتی نشستم رو پاش
کوک:سردته؟
نفهمه؟
بورام:اره
کوک:همیشه انقدر لباسای باز میپوشی؟ (ی شلوارکی که تا روی زانوش بود و ی تاب)
بورام:ببخشید که نتونستم طبق تم شما باشم
صورتشو نزدیک کرد
کوک:یادت باشه زبون درازی نکنی..!
دیدگاه ها (۷)

Best worng

Best worng

Best worng

Best worng

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط