پارت 8
@ تو میری پیش این خانوم و هر کاری رو که بهت دستور داده رو انجام میدی مبادا که بهش بی احترامی کنی
_ ات هم یه چشم غره بهش رفت و بادیگارد پوزخندی زد
ات رفت پیش اجوما و بهش احترامی کرد و بعد دستور تمیز کردن شیشه ها رو داد و ات مشغول تمیز کردن شد
ویو تهیونگ
داشتم کارهای قاچاق اسلحه رو ترتیب میدادم که پدرم (مافیا کیم بزرگ) بهم زنگ زد. پدرش مایه ی تموم بدبختی های اونه از همون اول کودکیش وقتی که نه سال بیشتر نداشت اونو تک و تنها به عربستان که مرکز تربیت مافیا ها بود فرستاد اون اولین قتلش رو تو ده سالگی کرد زمانی که اسلحه از دستای کوچیکش بزرگ بود بعد از اموزش و باهزار بدبختی توی دوازه سالگی با جئون جونگوک اشنا شد و باهاش مثل برادر بود بعدش اونا از عربستان فرار کردندو به کره اومدند و تصمیم گرفتن بزرگترین مافیا ها بشن
تهیونگ پدرش رو از مافیایی برکنار کرد و جانشینش شد چون پدرش توی مافیایی به هر کار کثیفی دست میزد. پدرش مادرش رو به طرز بی رحمانه ای کشت و جسدش رو تیکه تیکه کرد
تهیونگ از پدرش متفر بود ولی نمیتونست اونو بکشه
الان پدرش هم روزش رو توی بار میگذروند و مست میکرد
ولی تهیونگ هیچ وقت به چشم مردم دیده نشده و هیچکس جز جونکوک و بادیگارداش اونو ندیدن اون همیشه یه ماسک سیاه میزد و به عملیات هاش میرفت چون مردم به محض دیدن قیافه زیباش روش کراش میزنن و براش مشکل میشد 😂
پایان فلش بک
+بله پدر کاری داشتی؟؟
؛ بروه به کارخانه بیرون شهر اسلحه ها رو انجا اوردن
و بعدش قطع کرد
و بعدش به صفحه گوشی که بوق بوق میزد خیره شد و بلافاصله به جونگوک زنگ زد
+جونگوک اماده باش میریم به کارخونه فقط سریع
~اوکی داش
ویو ات
داشتم پنجره حیاط عمارت رو تمیز میکردم که دیدم تهیونگ با صد تا دویست افراد داره عمارت رو ترک میکنه و ماشین های زیادی پشت سر هم میرفتن و تهیونگ با ماسک سیاه سوار ماشین مشکی شد و راه افتادنند
ات الان بهترین فرصت برای فراره اره هیچکسم توی عمارت نیس الان فقط وقت فرارهعع 😂
_ ات هم یه چشم غره بهش رفت و بادیگارد پوزخندی زد
ات رفت پیش اجوما و بهش احترامی کرد و بعد دستور تمیز کردن شیشه ها رو داد و ات مشغول تمیز کردن شد
ویو تهیونگ
داشتم کارهای قاچاق اسلحه رو ترتیب میدادم که پدرم (مافیا کیم بزرگ) بهم زنگ زد. پدرش مایه ی تموم بدبختی های اونه از همون اول کودکیش وقتی که نه سال بیشتر نداشت اونو تک و تنها به عربستان که مرکز تربیت مافیا ها بود فرستاد اون اولین قتلش رو تو ده سالگی کرد زمانی که اسلحه از دستای کوچیکش بزرگ بود بعد از اموزش و باهزار بدبختی توی دوازه سالگی با جئون جونگوک اشنا شد و باهاش مثل برادر بود بعدش اونا از عربستان فرار کردندو به کره اومدند و تصمیم گرفتن بزرگترین مافیا ها بشن
تهیونگ پدرش رو از مافیایی برکنار کرد و جانشینش شد چون پدرش توی مافیایی به هر کار کثیفی دست میزد. پدرش مادرش رو به طرز بی رحمانه ای کشت و جسدش رو تیکه تیکه کرد
تهیونگ از پدرش متفر بود ولی نمیتونست اونو بکشه
الان پدرش هم روزش رو توی بار میگذروند و مست میکرد
ولی تهیونگ هیچ وقت به چشم مردم دیده نشده و هیچکس جز جونکوک و بادیگارداش اونو ندیدن اون همیشه یه ماسک سیاه میزد و به عملیات هاش میرفت چون مردم به محض دیدن قیافه زیباش روش کراش میزنن و براش مشکل میشد 😂
پایان فلش بک
+بله پدر کاری داشتی؟؟
؛ بروه به کارخانه بیرون شهر اسلحه ها رو انجا اوردن
و بعدش قطع کرد
و بعدش به صفحه گوشی که بوق بوق میزد خیره شد و بلافاصله به جونگوک زنگ زد
+جونگوک اماده باش میریم به کارخونه فقط سریع
~اوکی داش
ویو ات
داشتم پنجره حیاط عمارت رو تمیز میکردم که دیدم تهیونگ با صد تا دویست افراد داره عمارت رو ترک میکنه و ماشین های زیادی پشت سر هم میرفتن و تهیونگ با ماسک سیاه سوار ماشین مشکی شد و راه افتادنند
ات الان بهترین فرصت برای فراره اره هیچکسم توی عمارت نیس الان فقط وقت فرارهعع 😂
۴.۳k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.