دردیعنی
دردیعنی.....
بعضی از زخم ها باید باز باشند تا با سوزششان بشود خاطره بازی کرد و التهاب شان تا مغز استخوان را بسوزاند. انگار پشت دستت داغ بگذاری، که باید از آدم ها ترسید.
از همین آدم های ساده ای که توی صف نانوایی برایت درددل می کنند و دلت بحالشان می سوزد. از همین آدم های خسته ای که گمان می کنی در حقشان ظلم شده و دلت می خواهد کاری کنی.
از همان هایی که یکبار دلت برایشان لرزیده و هزار بار به پای همان یکبار جان داده ای و نمی دانی که اتفاقا از همین آدم های معمولی باید ترسید و فاصله گرفت.
باید روی بعضی از زخم ها را باز بگذاری تا یادت بماند که بعضی از دردها ریشه می دهند به قدر عمر آدمیزاد. اسید می پاشند به مغز استخوان و مرگ می طلبند.
باید یادت بماند که بعضی از دردها فقط مرگ می طلبند و بعضی از آدم ها خیلی ساده وجوهی از بودنت را تمام می کنند...
بعضی از زخم ها باید باز باشند تا با سوزششان بشود خاطره بازی کرد و التهاب شان تا مغز استخوان را بسوزاند. انگار پشت دستت داغ بگذاری، که باید از آدم ها ترسید.
از همین آدم های ساده ای که توی صف نانوایی برایت درددل می کنند و دلت بحالشان می سوزد. از همین آدم های خسته ای که گمان می کنی در حقشان ظلم شده و دلت می خواهد کاری کنی.
از همان هایی که یکبار دلت برایشان لرزیده و هزار بار به پای همان یکبار جان داده ای و نمی دانی که اتفاقا از همین آدم های معمولی باید ترسید و فاصله گرفت.
باید روی بعضی از زخم ها را باز بگذاری تا یادت بماند که بعضی از دردها ریشه می دهند به قدر عمر آدمیزاد. اسید می پاشند به مغز استخوان و مرگ می طلبند.
باید یادت بماند که بعضی از دردها فقط مرگ می طلبند و بعضی از آدم ها خیلی ساده وجوهی از بودنت را تمام می کنند...
- ۳.۶k
- ۱۰ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط