پارت3فصل2
پارت3فصل2
صبح
ا.ت: یونی مامان بیدار شو
یونی: چیه
ا.ت:بلند شو یونیفرمتو بپوش
کوک: ا.ت جونم عشقم
ا.ت: یا بیدار شو یا چرت و پرت نگو
کوک: چی
ا.ت: بیدار شو مگه کار نداری
کوک: اها بلند شدم
یونی: مامان من رفتم بای بای
ا.ت: بای بای
یونی با سرویس شخصیش رفت
کوک هم رفت سر کار منم رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سه ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
کوکی داشت بهم زنگ میزد
ا.ت: الو
کوک: الان میام دنبالت
ا.ت: ولی عکس برداری دارم
کوک: یعنی عکس برداری مهم تر از دعوای یونی
ا.ت: چی یونی دعوا کرده خب بیا دنبالم الان میام
کوک: باشه
رفتم اجازمو گرفتم و کوک اومد دنبالم
ا.ت: چیشده
کوک: نمیدونم مدیر مدرسشون زنگ زد گفت دخترت با چند نفر دعوا گرفته
ا.ت:وایی چی سریع برو
رسیدیم مدرسه رفتم یونی بغل کردم
ا.ت: مامان خوبی چیزیت که نشده
کوک: ا.ت بلند شو
ا.ت: کوک این دوتا پسره چشونه چرا اینا اینقدر زخمین
کوک: خانم مدیر چه اتفاقی برای بچه ها افتاده
مدیر: خب اینا سوجین و مانو هستن
کوک: خب
مادر مانو: این پسره زده پسر منو کبود کرده صورتشو
مادر سوجین:چی میگی براخودت صورت پسر منو ببین
ا.ت: دعوا نکنین یه لحظه گوش بدید
مدیر:ما کاری به مانو نداریم خب
مادر مانو: یعنی چی کاری به مانو ندارید ببنید صورتشو
مدیر:ببنید سوجین هم صورتش مثل پسرت کبود شده خب شما اگه ازش شکایت کنید اونا هم میتوند شکایت کنند خب میتونید بفرمایید
مادر مانو:بریم پسرم
ا.ت: ببخشید ولی این دعوای این دو تا پسر چه ربطی به دختر من داره
مدیر: بزار خودشون تعریف کنن
ا.ت: بگو دخترم چیشده
یونی: منو سوجین داشتیم باهم حرف میزدیم
ا.ت: خب
یونی: مانو اومد دفترم و خط خطی کرد سوجین
هم رفت با مانو دعوا گرفت که اینطوری شد
سوجین: وظیفم بود عزیزم
کوک: چی عزیزم
#کوک
#فیک
#سناریو
صبح
ا.ت: یونی مامان بیدار شو
یونی: چیه
ا.ت:بلند شو یونیفرمتو بپوش
کوک: ا.ت جونم عشقم
ا.ت: یا بیدار شو یا چرت و پرت نگو
کوک: چی
ا.ت: بیدار شو مگه کار نداری
کوک: اها بلند شدم
یونی: مامان من رفتم بای بای
ا.ت: بای بای
یونی با سرویس شخصیش رفت
کوک هم رفت سر کار منم رفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سه ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
کوکی داشت بهم زنگ میزد
ا.ت: الو
کوک: الان میام دنبالت
ا.ت: ولی عکس برداری دارم
کوک: یعنی عکس برداری مهم تر از دعوای یونی
ا.ت: چی یونی دعوا کرده خب بیا دنبالم الان میام
کوک: باشه
رفتم اجازمو گرفتم و کوک اومد دنبالم
ا.ت: چیشده
کوک: نمیدونم مدیر مدرسشون زنگ زد گفت دخترت با چند نفر دعوا گرفته
ا.ت:وایی چی سریع برو
رسیدیم مدرسه رفتم یونی بغل کردم
ا.ت: مامان خوبی چیزیت که نشده
کوک: ا.ت بلند شو
ا.ت: کوک این دوتا پسره چشونه چرا اینا اینقدر زخمین
کوک: خانم مدیر چه اتفاقی برای بچه ها افتاده
مدیر: خب اینا سوجین و مانو هستن
کوک: خب
مادر مانو: این پسره زده پسر منو کبود کرده صورتشو
مادر سوجین:چی میگی براخودت صورت پسر منو ببین
ا.ت: دعوا نکنین یه لحظه گوش بدید
مدیر:ما کاری به مانو نداریم خب
مادر مانو: یعنی چی کاری به مانو ندارید ببنید صورتشو
مدیر:ببنید سوجین هم صورتش مثل پسرت کبود شده خب شما اگه ازش شکایت کنید اونا هم میتوند شکایت کنند خب میتونید بفرمایید
مادر مانو:بریم پسرم
ا.ت: ببخشید ولی این دعوای این دو تا پسر چه ربطی به دختر من داره
مدیر: بزار خودشون تعریف کنن
ا.ت: بگو دخترم چیشده
یونی: منو سوجین داشتیم باهم حرف میزدیم
ا.ت: خب
یونی: مانو اومد دفترم و خط خطی کرد سوجین
هم رفت با مانو دعوا گرفت که اینطوری شد
سوجین: وظیفم بود عزیزم
کوک: چی عزیزم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۸.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.