پارت4فصل2
پارت4فصل2
مادر سوجین: پسرم بسه
سوجین: مامان یه لحظه وایسا
ا.ت: خب سوجین چرا به خاطر ا.ت اینکارو کردی
سوجین: چون دوسش دارم
ا.ت: چی
سوجین: من یونی رو دوست دارم
یونی: منم دوست دارم سوجینی
کوک: یه لحظه وایسا الان چی شد
یونی: بابا منو سوجین همو دوست داریم
مادر سوجین: بسه پسرم بریم
سوجین: میبینی پیش عشقمم
ا.ت:(با خنده) دختر من عشقته
سوجین: اهمم
یونی: حتی حلقه هم داریم
کوک: حلقه کی رو برداشتید
یونی: خودمون خریدیم
کوک: بچه داری دیوونم میکنیا
یونی: مگه مامان تورو دوست نداره منم دوسش دارم
ا.ت: یونی جان
سوجین: خاله راست میگه دیگه ببین چه نازیم
ا.ت: پسرم تو هنوز کوچولویی
یونی: سوجین من بزرگه
ا.ت: وایی
مادر سوجین: خانم ببخشید پسرم یکم
ا.ت: نگید اینطوری واقعا ببینشون چه نازن
مادرسوجین: بله میبینم واقعا خیلی نازن
کوک: یعنی چی چیمیگید شما میفهمید چی میگن اینا
یونی: چه بخواید چه نخواید سوجین قشنگم دوست پسرمه
کوک: اینارو از کی یاد گرفتی
یونی: تو فیلما
کوک: من اگه گذاشتم دیگه نگاه فیلم کنی
یونی: خودتو مامان میبینید که
کوک: ما بزرگیم
یونی: بابایی اجازه میدی من سوجین و دوست داشته باشم(کیوت)
کوک: خودتو برام اینجوری نکن باشه
سوجین: یونی بابات اجازه داد
یونی: آره هوراا
سوجین: یونی فردا میبینمت خدانگهدار
یونی: منم همینطور خدانگهدار
ا.ت: بریم کوک
کوک: بریم
مادرسوجین: خانم
ا.ت: ا.ت هستم
مادرسوجین: ببخشیدا پسرم
ا.ت: من که گفتم مهم نیست بزار راحت باشن
مادرسوجین: ممنون
ا.ت: اگه میخواید تا برسونیمتون
(م.س علامت مادر سوجینه)
م.س: نه ممنون خانم ا.ت الان زنگ میزنم شوهرم بیاد
ا.ت: بفرمایید بیاید زنگ نزنید
م.س: ببینم سوجین میاد
ا.ت: سوجین از خداشه
م.س: اره(خنده 😂)
#کوک
#فیک
#سناریو
مادر سوجین: پسرم بسه
سوجین: مامان یه لحظه وایسا
ا.ت: خب سوجین چرا به خاطر ا.ت اینکارو کردی
سوجین: چون دوسش دارم
ا.ت: چی
سوجین: من یونی رو دوست دارم
یونی: منم دوست دارم سوجینی
کوک: یه لحظه وایسا الان چی شد
یونی: بابا منو سوجین همو دوست داریم
مادر سوجین: بسه پسرم بریم
سوجین: میبینی پیش عشقمم
ا.ت:(با خنده) دختر من عشقته
سوجین: اهمم
یونی: حتی حلقه هم داریم
کوک: حلقه کی رو برداشتید
یونی: خودمون خریدیم
کوک: بچه داری دیوونم میکنیا
یونی: مگه مامان تورو دوست نداره منم دوسش دارم
ا.ت: یونی جان
سوجین: خاله راست میگه دیگه ببین چه نازیم
ا.ت: پسرم تو هنوز کوچولویی
یونی: سوجین من بزرگه
ا.ت: وایی
مادر سوجین: خانم ببخشید پسرم یکم
ا.ت: نگید اینطوری واقعا ببینشون چه نازن
مادرسوجین: بله میبینم واقعا خیلی نازن
کوک: یعنی چی چیمیگید شما میفهمید چی میگن اینا
یونی: چه بخواید چه نخواید سوجین قشنگم دوست پسرمه
کوک: اینارو از کی یاد گرفتی
یونی: تو فیلما
کوک: من اگه گذاشتم دیگه نگاه فیلم کنی
یونی: خودتو مامان میبینید که
کوک: ما بزرگیم
یونی: بابایی اجازه میدی من سوجین و دوست داشته باشم(کیوت)
کوک: خودتو برام اینجوری نکن باشه
سوجین: یونی بابات اجازه داد
یونی: آره هوراا
سوجین: یونی فردا میبینمت خدانگهدار
یونی: منم همینطور خدانگهدار
ا.ت: بریم کوک
کوک: بریم
مادرسوجین: خانم
ا.ت: ا.ت هستم
مادرسوجین: ببخشیدا پسرم
ا.ت: من که گفتم مهم نیست بزار راحت باشن
مادرسوجین: ممنون
ا.ت: اگه میخواید تا برسونیمتون
(م.س علامت مادر سوجینه)
م.س: نه ممنون خانم ا.ت الان زنگ میزنم شوهرم بیاد
ا.ت: بفرمایید بیاید زنگ نزنید
م.س: ببینم سوجین میاد
ا.ت: سوجین از خداشه
م.س: اره(خنده 😂)
#کوک
#فیک
#سناریو
۳۷.۱k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.