پارت5فصل2
پارت5فصل2
رفتیم رسوندیمشون
کوک: هی بچه
ا.ت: ولش کن
کوک: یعنی چی میبینیش میگه دوست پسر دارم
ا.ت: به خودت نره خوبه
کوک: چرا
ا.ت:چون اونموقع سوجین ول نمیکنه
کوک: عزیزم نگو
ا.ت: بریم خونه
کوک: بریم نهار بخوریم
یونی: خب زودتر میرفتیم سوجین هم با خودمون میبردیم
کوک: خیلی حرف این پسره رو میزنیا
یونی: بابا وقتی میبینمش قلبم میلرزه بدون اون نمیتونم زندگی کنم
ا.ت(خنده)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک: دخترم برات کلی کتاب داستام خریدم
یونی: وای مرسی این کتاب مورد علاقه سوجین
کوک: یونی تو اینکارو نمیکنی
یونی: من اینکارو میکنم
یونی رفت
کوک: میبینی بخاطر این پسره چه کارایی میکنه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
یک هفته بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
هممون نشسته بودیم
یونی: میشه یه چیزی بهتون بگم
کوک: اگه درباره سوجین باشه خودت میدونیا
یونی: بابا چطور دلت میاد اینجوری بگی
ا.ت: بگو چیشده
یونی: میگم دوست دارم حامله شم
ا.ت: چی 😳
یونی: میخوام خودمو سوجین بچه داشته باشیم مثل فیلما هستا یه چیز هست دوتا خط میشه(منظورش بیبی چک) یعنی حاملست بعد میره دوست پسرشو خوشحال میکنه منم میخوام سوجین و خوشحال کنم
کوک:وایی خدا بچه
یونی: بابایی من بچه میخوام چیکار کنم بچه دار شم اصلا خودتون چیکار کردین
ا.ت: یونی دخترم دیگه از این حرفا نزن
یونی: بچه میخوام خودم میتونم بزرگش کنم
کوک: چیکار کنم فکر بچه از سرت بیفته
یونی: امشب بریم پارک پیش سوجین
کوک:بچه من اخر از دست تو سکته میکنم
ا.ت: خدانکنه باشه امشب میریم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
تازه از پارک برگشتیم رفتیم خوابیدیم
#کوک
#فیک
#سناریو
رفتیم رسوندیمشون
کوک: هی بچه
ا.ت: ولش کن
کوک: یعنی چی میبینیش میگه دوست پسر دارم
ا.ت: به خودت نره خوبه
کوک: چرا
ا.ت:چون اونموقع سوجین ول نمیکنه
کوک: عزیزم نگو
ا.ت: بریم خونه
کوک: بریم نهار بخوریم
یونی: خب زودتر میرفتیم سوجین هم با خودمون میبردیم
کوک: خیلی حرف این پسره رو میزنیا
یونی: بابا وقتی میبینمش قلبم میلرزه بدون اون نمیتونم زندگی کنم
ا.ت(خنده)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک: دخترم برات کلی کتاب داستام خریدم
یونی: وای مرسی این کتاب مورد علاقه سوجین
کوک: یونی تو اینکارو نمیکنی
یونی: من اینکارو میکنم
یونی رفت
کوک: میبینی بخاطر این پسره چه کارایی میکنه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
یک هفته بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
هممون نشسته بودیم
یونی: میشه یه چیزی بهتون بگم
کوک: اگه درباره سوجین باشه خودت میدونیا
یونی: بابا چطور دلت میاد اینجوری بگی
ا.ت: بگو چیشده
یونی: میگم دوست دارم حامله شم
ا.ت: چی 😳
یونی: میخوام خودمو سوجین بچه داشته باشیم مثل فیلما هستا یه چیز هست دوتا خط میشه(منظورش بیبی چک) یعنی حاملست بعد میره دوست پسرشو خوشحال میکنه منم میخوام سوجین و خوشحال کنم
کوک:وایی خدا بچه
یونی: بابایی من بچه میخوام چیکار کنم بچه دار شم اصلا خودتون چیکار کردین
ا.ت: یونی دخترم دیگه از این حرفا نزن
یونی: بچه میخوام خودم میتونم بزرگش کنم
کوک: چیکار کنم فکر بچه از سرت بیفته
یونی: امشب بریم پارک پیش سوجین
کوک:بچه من اخر از دست تو سکته میکنم
ا.ت: خدانکنه باشه امشب میریم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چند ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــــــ
تازه از پارک برگشتیم رفتیم خوابیدیم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۲k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.