فصل عشق خونین
فصل۲ 《عشق خونین 》
پارت ۸۴
جیمین : خانم پارک معذرت خواهی نکن باشه چون ناراحت نیستم
ات: واقعا
جیمین : آره
دست هایش را دوره گ*ردن جیمین حلقه کرد و بغلش گرفت
ات: خوبت که دارمت
جیمین : منم همین طور
درها ماشین باز شدن و سوی جانگ و سویون نشستن
و بعد از اینکه همه ساندویج هایشان را خوردن ماشین حرکت کردن راه خیلی مونده بود پس نزدیک های ظهر بود که دشت رسیدن هیچ کس و هیچ صدا ای نبود دست خالی پر از خاک بود از ماشین پیاده شدن و تهیونگ را دیدن که کناره چهار چوب ایستاده بود
سویون با دیدن تهیونگ سمت اش رفت و تا رسیدن بهش میدوید بلخره بهش رسید و بغلش گرفت سفت بغلش کرده بود،
تهیونگ : صبر کن برم تو ماشین
سویون ازش جدا شد، و زود سمته ماشین رفت و سوار شد شنل به رنگ مشکی را از خودش جدا کرد و به جیمین داد و جیمین زود شنل را پوشید
جیمین : خب اینجارو به تو میسپارم ازت ممنونم بخاطر همه چی
تهیونگ : کاری نکردم فعلا نه نباید بگم فعلا باید بگم برایه همیشه خداحافظ
جیمین تهیونگ را در اغوشش گرفت و از هم جدا شدن و جیمین از ماشین پیاده شد سمته ات رفت و زود دستش را گرفت و سمت همان چهار چوب در رفتند ات زود دست جیمین رو پس زد و گفت
ات: بزار با سوی جانگ و سویون خداحافظی کنم
جیمین : ببخشید .. هواسم نبود
ات دوباره سمته سوی جانگ رفت و بغضی تو گلوش بود همین که سوی جانگ رو بغل گرفت بغضش راه شد
سوی جانگ: اونی گریه نکن زود برمیگردی
دختره ازش جدا شد و بهش خیره شد
ات: مراقب سویون باش،
سوی جانگ: باشه عزیزم مراقب خودت باش
ات سمته سویون رفت و بغلش گرفت،
ات: دلم برات تنگ میشه
سویون : منم همین طور .. مراقب خودت باش
سوی جانگ سمته جیمین رفت و روبه رو اش ایستاد
سوی جانگ: فقد اگه خبر دار شم که ناراحتش کر...
جیمین : حتما منو میکشی فهمیدم
ات سمته جیمین رفت و جیمین هم دستش را گرفت هر دو سمته همان چهار چوب در رفتن جلوش ایستادن نگاهش رو به پشت سرش دوخت و سوی جانگ را دید که اشک هایش رو گونه هایش جاری بودن و سویون را در اغوشش گرفته بود جیمین دستش را دوره ک*مره ات حلقه کرد و قدم اول را برداشتن ات هنوز به پشت سرش خیره بود
جیمین: چشمات. رو ببند
نگاهش افتاد رو چهار چوب در و جیمین دستش را گذاشت رو چشم های ات و ..
به حرف نویسنده لنورا خواندن بدون لایک به شدت حرام است
پارت ۸۴
جیمین : خانم پارک معذرت خواهی نکن باشه چون ناراحت نیستم
ات: واقعا
جیمین : آره
دست هایش را دوره گ*ردن جیمین حلقه کرد و بغلش گرفت
ات: خوبت که دارمت
جیمین : منم همین طور
درها ماشین باز شدن و سوی جانگ و سویون نشستن
و بعد از اینکه همه ساندویج هایشان را خوردن ماشین حرکت کردن راه خیلی مونده بود پس نزدیک های ظهر بود که دشت رسیدن هیچ کس و هیچ صدا ای نبود دست خالی پر از خاک بود از ماشین پیاده شدن و تهیونگ را دیدن که کناره چهار چوب ایستاده بود
سویون با دیدن تهیونگ سمت اش رفت و تا رسیدن بهش میدوید بلخره بهش رسید و بغلش گرفت سفت بغلش کرده بود،
تهیونگ : صبر کن برم تو ماشین
سویون ازش جدا شد، و زود سمته ماشین رفت و سوار شد شنل به رنگ مشکی را از خودش جدا کرد و به جیمین داد و جیمین زود شنل را پوشید
جیمین : خب اینجارو به تو میسپارم ازت ممنونم بخاطر همه چی
تهیونگ : کاری نکردم فعلا نه نباید بگم فعلا باید بگم برایه همیشه خداحافظ
جیمین تهیونگ را در اغوشش گرفت و از هم جدا شدن و جیمین از ماشین پیاده شد سمته ات رفت و زود دستش را گرفت و سمت همان چهار چوب در رفتند ات زود دست جیمین رو پس زد و گفت
ات: بزار با سوی جانگ و سویون خداحافظی کنم
جیمین : ببخشید .. هواسم نبود
ات دوباره سمته سوی جانگ رفت و بغضی تو گلوش بود همین که سوی جانگ رو بغل گرفت بغضش راه شد
سوی جانگ: اونی گریه نکن زود برمیگردی
دختره ازش جدا شد و بهش خیره شد
ات: مراقب سویون باش،
سوی جانگ: باشه عزیزم مراقب خودت باش
ات سمته سویون رفت و بغلش گرفت،
ات: دلم برات تنگ میشه
سویون : منم همین طور .. مراقب خودت باش
سوی جانگ سمته جیمین رفت و روبه رو اش ایستاد
سوی جانگ: فقد اگه خبر دار شم که ناراحتش کر...
جیمین : حتما منو میکشی فهمیدم
ات سمته جیمین رفت و جیمین هم دستش را گرفت هر دو سمته همان چهار چوب در رفتن جلوش ایستادن نگاهش رو به پشت سرش دوخت و سوی جانگ را دید که اشک هایش رو گونه هایش جاری بودن و سویون را در اغوشش گرفته بود جیمین دستش را دوره ک*مره ات حلقه کرد و قدم اول را برداشتن ات هنوز به پشت سرش خیره بود
جیمین: چشمات. رو ببند
نگاهش افتاد رو چهار چوب در و جیمین دستش را گذاشت رو چشم های ات و ..
به حرف نویسنده لنورا خواندن بدون لایک به شدت حرام است
- ۱۵.۰k
- ۲۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط