My violent mafia
My violent mafia
season2
Part5
رفتم پایین تهونگ پایین بود رو مبل نشسته بود و داشت کاتابای زو میز ور میرفت
کوک: اهم
تهونگ: چته
کوک: نمیخای پاشی بریم
تهونگ: اهان اره
ویو کوک
از امارت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم رفتیم سمت محموله و محموله هارو سالم و سلامت گرفتیم ولی ی چیزی مشکوک بود
کسی که محموله هارو به ما داد ماسک زده بود
تهونگ: هی به نظرت چرا اون یارو ماسک زده بود
کوک: هوم نمیدونم حس خوبی بهش ندارم
دینگ دینگ
کوک: هوم ببین کی زنگ زده کای
تهونگ: خب جواب بده
جوابشو دادم
کای: سلام همیار قدیمی
کوک: خفه بمیر بگو ببینم چته
کای: اوم امروز محموله هارو که ازم گرفتی راضی بودی
کوک: هوم چیییی
اون محموله ها کار تو بود
کای: درسته کار من بود اگر داخلشو با دقتی کم چک میکردی فقط 1ساعت دیگه مونده تا بمبه توش بترکه
کوک: چرا اخه چرا
کای: اروم باش اگه میخای خاموشش کنی بایییید ا.ت و بدی به من
کوک: خفههه شـوو
کای: باشه پس تا یک دیقه ی دیگ جونت دست منه
کوک: عوضی
کوک: زود باش پیاده شو
کای بای بای (خنده)
تهونگ: اوکی
پریدیم پایین و هر چقدر که تونستیم دور شدیم تا ی صدای بلند ترکیدن شنیدیم
ما فک میکردیم اندازه ی ترقه باشه اما ی بمب واقعا بزرگ بود
بازم کای گولم زد
دیگه کافیه
کوک: محموله های اصلی دست کیه
تهونگ: امارشو میگرم ولی به احتمال زیاد تو همون سفر ی هفته ایمون تحولمون بدن
کوک: هوم پس بیا بریم خونه ا.ت خونه تنهاست
تهونگ: اوکی
ویو کوک
رفتیم سمت خونه با کوک خدافظی کردم و رفتم داخل خیلی خسته بودم دون هیچ فکری زود لباسامو در اوردم و ی شلوارک راحتی پوشیدم و رفتم اتاق ا.ت
رفتم داخل ولی رو تخت نبود
استرس تمام وجودمو برداشت
رفتم پایین و دیدم با ی لباس خواب بامزه سر یخچال واساده
رفتم و از دشت ی دفعه بلندش کردم
ا.ت: عایییی تو کییی عه کوک تویی
کوک: چه خبرا
ا.ت: کی اومدی
کوک: همین الانا رسیدم خیلی خسته ام
ا.ت و همونجوری بردمش اتاق و بغلش کردم و خوابیدم....
و سیاهی
ادامه دارد...
شرط: ۳٠ لایک
season2
Part5
رفتم پایین تهونگ پایین بود رو مبل نشسته بود و داشت کاتابای زو میز ور میرفت
کوک: اهم
تهونگ: چته
کوک: نمیخای پاشی بریم
تهونگ: اهان اره
ویو کوک
از امارت رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم رفتیم سمت محموله و محموله هارو سالم و سلامت گرفتیم ولی ی چیزی مشکوک بود
کسی که محموله هارو به ما داد ماسک زده بود
تهونگ: هی به نظرت چرا اون یارو ماسک زده بود
کوک: هوم نمیدونم حس خوبی بهش ندارم
دینگ دینگ
کوک: هوم ببین کی زنگ زده کای
تهونگ: خب جواب بده
جوابشو دادم
کای: سلام همیار قدیمی
کوک: خفه بمیر بگو ببینم چته
کای: اوم امروز محموله هارو که ازم گرفتی راضی بودی
کوک: هوم چیییی
اون محموله ها کار تو بود
کای: درسته کار من بود اگر داخلشو با دقتی کم چک میکردی فقط 1ساعت دیگه مونده تا بمبه توش بترکه
کوک: چرا اخه چرا
کای: اروم باش اگه میخای خاموشش کنی بایییید ا.ت و بدی به من
کوک: خفههه شـوو
کای: باشه پس تا یک دیقه ی دیگ جونت دست منه
کوک: عوضی
کوک: زود باش پیاده شو
کای بای بای (خنده)
تهونگ: اوکی
پریدیم پایین و هر چقدر که تونستیم دور شدیم تا ی صدای بلند ترکیدن شنیدیم
ما فک میکردیم اندازه ی ترقه باشه اما ی بمب واقعا بزرگ بود
بازم کای گولم زد
دیگه کافیه
کوک: محموله های اصلی دست کیه
تهونگ: امارشو میگرم ولی به احتمال زیاد تو همون سفر ی هفته ایمون تحولمون بدن
کوک: هوم پس بیا بریم خونه ا.ت خونه تنهاست
تهونگ: اوکی
ویو کوک
رفتیم سمت خونه با کوک خدافظی کردم و رفتم داخل خیلی خسته بودم دون هیچ فکری زود لباسامو در اوردم و ی شلوارک راحتی پوشیدم و رفتم اتاق ا.ت
رفتم داخل ولی رو تخت نبود
استرس تمام وجودمو برداشت
رفتم پایین و دیدم با ی لباس خواب بامزه سر یخچال واساده
رفتم و از دشت ی دفعه بلندش کردم
ا.ت: عایییی تو کییی عه کوک تویی
کوک: چه خبرا
ا.ت: کی اومدی
کوک: همین الانا رسیدم خیلی خسته ام
ا.ت و همونجوری بردمش اتاق و بغلش کردم و خوابیدم....
و سیاهی
ادامه دارد...
شرط: ۳٠ لایک
- ۴.۷k
- ۰۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط