My violent mafia
My violent mafia
season۲
Part۸
صبح روز بعد
ویو ا.ت
با حس عجیبی از خواب پاشدم حس تنهایی بود
برگشتم و دیدم کوک نیست
یاد دیشب افتادم ری.ده بودم به خودم واقعا این یعنی من بهش اعتراف کردم؟
یا خداااااااا
ی نگاه به درو برم انداختم لباسای من و کوک رو زمین افتاده بود تا خواستم پاشم جمعشون کنم کوک اومد داخل
از ترسم و خجالت دریدم رو تخت
کوک: هوم میگم چرا لباس نپوشیدی
ا.ت: همین الان پا شدم
کوک: هوم. خب بزار خودم جم میکنم
ا.ت: باشه
ویو ا.ت دراز کشیدم رو تخت تا کوک کارش تموم شه
ویو کوک
صبح پاشدم و بوسه ای رو پیشونیه ا.ت گذاشتم و رفتم حموم کنم برگشتم اتاق و دیدم ا.ت میخاست لباسارو جم کنه
خودم دست بکار شدم و همشونو جمع کردم و انداختم لباسشویی
کوک: ا.ت میگم فک کنم فردا باید برای سفر ی هفته ایمون اماده بشی
ا.ت: جدی کی میخایم بریم
کوک: همین فردا صبح
ا.ت: جدی پس من وسایلامو جمع میکنم
کوک: اهوم باشه تو برو منم بیرون کار دارم زود برمیگردم
ا.ت: باشه خدافظ
ویو ا.ت
بعد رفتن کوک پا شدم و وسایلامو تو چمدون صورتیم جمع کردم تو همون لحظه یاد لحظه ای افتادم که بابام منو فروخت اون موقع هم با همین چمدون اومدم اینجا
خلاصه بعد کلی بغض و فکر کردن وسایلام جمع شد
رفتم پایین و نشتم رو مبل همون لحظه زنگ در خورد
بازش کردم
باورم نمیشه اجوما بود
محلم بغلش کردم و ازش کلی سوال پرسیدم که چرا نیومده بود
بعد کلی سوال و جواب شب شد
ی رامن درست مردم و با اجوما خوردم
ا.ت: اجوما ما قراره با کوک بریم مسافرت اگع میشه حواست به عمارت باشه
اگرم میخای برو برای استراحت
اجوما: باشه عزیزم من مراقب عمارت هستم شما خوش باشد من به اندازه ی کافیتو این مدت استراحت کردم
ا.ت: باشه
همون لحظه کوک اومد تو
ا.ت: سلام خوش اومدی اجوما اومده
کوک: سلام ا.ت سلام اجوما
من میرم استراحت کنم تو هم برو بخواب فردا صبح زود باید راه بی افتیم
ا.ت: باشه شب بخیر
کوک: شب بخیر
ویو ا.ت
فکر کنم چون اجوما امروز اومده بود نمیخواست من پیشش بخوابم
بالاخره رفتم اتاق و دراز کشیدم ولی ی صدایی از اتاق کوک نمیزاشت بخوابم
رفتم اتاقش و درو باز کردم دیدم رو تختشهی ول میخوره و عرق کرده
انگار خواب بد دیده
خواستم بیدارش کنم اما حالش بهتر شد اروم گرفت
تا خواستم برگردم برم
کوک دستمو گرفت و انداخت بغل خودش ولی بیدار نبود انگار دلش برام تنگ شده بود
منم بدون هیچ حرفی بغلش کردم و خوابیدم
ادامه دارد
شرط: ۳۰لایک
season۲
Part۸
صبح روز بعد
ویو ا.ت
با حس عجیبی از خواب پاشدم حس تنهایی بود
برگشتم و دیدم کوک نیست
یاد دیشب افتادم ری.ده بودم به خودم واقعا این یعنی من بهش اعتراف کردم؟
یا خداااااااا
ی نگاه به درو برم انداختم لباسای من و کوک رو زمین افتاده بود تا خواستم پاشم جمعشون کنم کوک اومد داخل
از ترسم و خجالت دریدم رو تخت
کوک: هوم میگم چرا لباس نپوشیدی
ا.ت: همین الان پا شدم
کوک: هوم. خب بزار خودم جم میکنم
ا.ت: باشه
ویو ا.ت دراز کشیدم رو تخت تا کوک کارش تموم شه
ویو کوک
صبح پاشدم و بوسه ای رو پیشونیه ا.ت گذاشتم و رفتم حموم کنم برگشتم اتاق و دیدم ا.ت میخاست لباسارو جم کنه
خودم دست بکار شدم و همشونو جمع کردم و انداختم لباسشویی
کوک: ا.ت میگم فک کنم فردا باید برای سفر ی هفته ایمون اماده بشی
ا.ت: جدی کی میخایم بریم
کوک: همین فردا صبح
ا.ت: جدی پس من وسایلامو جمع میکنم
کوک: اهوم باشه تو برو منم بیرون کار دارم زود برمیگردم
ا.ت: باشه خدافظ
ویو ا.ت
بعد رفتن کوک پا شدم و وسایلامو تو چمدون صورتیم جمع کردم تو همون لحظه یاد لحظه ای افتادم که بابام منو فروخت اون موقع هم با همین چمدون اومدم اینجا
خلاصه بعد کلی بغض و فکر کردن وسایلام جمع شد
رفتم پایین و نشتم رو مبل همون لحظه زنگ در خورد
بازش کردم
باورم نمیشه اجوما بود
محلم بغلش کردم و ازش کلی سوال پرسیدم که چرا نیومده بود
بعد کلی سوال و جواب شب شد
ی رامن درست مردم و با اجوما خوردم
ا.ت: اجوما ما قراره با کوک بریم مسافرت اگع میشه حواست به عمارت باشه
اگرم میخای برو برای استراحت
اجوما: باشه عزیزم من مراقب عمارت هستم شما خوش باشد من به اندازه ی کافیتو این مدت استراحت کردم
ا.ت: باشه
همون لحظه کوک اومد تو
ا.ت: سلام خوش اومدی اجوما اومده
کوک: سلام ا.ت سلام اجوما
من میرم استراحت کنم تو هم برو بخواب فردا صبح زود باید راه بی افتیم
ا.ت: باشه شب بخیر
کوک: شب بخیر
ویو ا.ت
فکر کنم چون اجوما امروز اومده بود نمیخواست من پیشش بخوابم
بالاخره رفتم اتاق و دراز کشیدم ولی ی صدایی از اتاق کوک نمیزاشت بخوابم
رفتم اتاقش و درو باز کردم دیدم رو تختشهی ول میخوره و عرق کرده
انگار خواب بد دیده
خواستم بیدارش کنم اما حالش بهتر شد اروم گرفت
تا خواستم برگردم برم
کوک دستمو گرفت و انداخت بغل خودش ولی بیدار نبود انگار دلش برام تنگ شده بود
منم بدون هیچ حرفی بغلش کردم و خوابیدم
ادامه دارد
شرط: ۳۰لایک
- ۱۱.۹k
- ۱۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط