خب خب بریم برای شروع رمان راستی شرط رو همینجا بگم ۲۰ تا ل
خب خب بریم برای شروع رمان راستی شرط رو همینجا بگم ۲۰ تا لایک ۵ تا کامنت تمام خیلی کمه🙄لایک کنیدددددددد 🙄
شروع∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅
نایا ویو
صبح با صدای اجوما پاشدم
اجوما: نایااااا دخترمممم پاشووووووووو ( با داد)
نایا : دیدم اجوما با داد صدام میکنه بدو بدو رفتم بیرون که دیدم ی مردی روی سر پدرم تفنگ گذاشته
نایا:چی کارمیکنی ؟ تنفنگ ؟ چی چی شده ی نفر بهم توضیح بده رفتم که تنفگ رو از دست پسره بگیرم که جوری دستشو کشید که پرت شدم اون ور سالن خیلی دردم آمده بود
(منظور از پسره همون جین هس نایا اسمشو نمیدونه)
نایا :چخبرته وحشی
پسر: لی جون ( اسم بابای نایا) برای باختت توی این به من طلا دادی اما این شرط نبود من قبول کردم اما این طلا ها تقلبی هستن
لی جون: شرکتو بهت میدم آقای جین
جین:نوچ
لی جون: این خونه رو بهت میدم
جین: نع
لی جون : پس چی رو بهت بدم
جین : نمیدونم یا ی چیزی میدی یا میکش۰۰
جین ویو
به دختر زیبای چشمم خورد تا الان دختر به این زیبایی ندیده بودم اما همه دخترا هرزه هستن
جین : اون دختر رو بهم بده
لی جون: دخترم؟!
جین: هر خری هس
نایا: هعیی حواست باشه چی میگیا مردی که خر
جین :چی خر ؟ ت چی هستی که بخوام حواسم باشه صحبت با تو دختر هرزه
نایا: من هرزه نیستم
جین : هعی همه دخترا هرزن😏
جین : دخترو بهم میدییییی یا جوری دیگه ای باهات رفتار کنم ( صدای بلند)
لی جون: چ چشم الان میدم دختره عوضی وسایلتو جمع که گوروتو از خونم گم کن
جین: هعیییی فقط یک بار دیگه به مال من توعین کن ببین ی گوله حرومت میکنم یا نع
لی جون: چ چشم
نایا ویو
وقتی بابام این حرفو زد که از خونم گورتو گم کن خیلی ناراحت شدم رفتم بالا وسایلمو جمع کنم اما بغض داشتم اما من بابامو دوست نداشتم اما خب نمیدونم چرا اینجوری شده بودم سریع وسالمو جمع کردم رفتم پایین
دیدم اجوما گریش گرفت رفتم بغلش کردم و در گوشش گفتم اجوما خواهش میکنم گریه نکن اجوما قبول کرد با اجوما خدا حافظی کردم رفتم به پدرم گفتم خداحافظ گفت
لی جون: ببند دهنتو دختر عوضی من خدا حافظی از ت نمیخوام فقط گمشو
جین: تنفگمو روی سرش گذاشتم گفتم مگه نگفتم به مال من تو عین نکن حرومزاده
تفنگچی بردم در گوشش ی تیر زدم که به گوشش نخورده از بغل گوشش رد شد کل خون گوشش رو گرفته بود دست اون دخترو گرفتم بردم توی ماشین سوار کردم به راننده گفت حرکت کن
راننده: چشم
نایا: داشتن به خونم نگاه میکردم که اون پسره گفت
جین: اسمت چی هس:
نایا: اسمم نایا هست ( با بغض)
جین :خوبع
نایا : اسم شما چی هست؟
جین: جین( سرد)
جین: بیا روی پام بشین (سرد)
نایا: نمیام
جین: اینجا فقط من میگم و باید حرفم عملی بشه
نایا: من نمیام ولم کن
جین : گفتم بیا بشین روی پام نزار کاری رو باهات بکنم که دلم نمیخواد پارت اول
شروع∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅∅
نایا ویو
صبح با صدای اجوما پاشدم
اجوما: نایااااا دخترمممم پاشووووووووو ( با داد)
نایا : دیدم اجوما با داد صدام میکنه بدو بدو رفتم بیرون که دیدم ی مردی روی سر پدرم تفنگ گذاشته
نایا:چی کارمیکنی ؟ تنفنگ ؟ چی چی شده ی نفر بهم توضیح بده رفتم که تنفگ رو از دست پسره بگیرم که جوری دستشو کشید که پرت شدم اون ور سالن خیلی دردم آمده بود
(منظور از پسره همون جین هس نایا اسمشو نمیدونه)
نایا :چخبرته وحشی
پسر: لی جون ( اسم بابای نایا) برای باختت توی این به من طلا دادی اما این شرط نبود من قبول کردم اما این طلا ها تقلبی هستن
لی جون: شرکتو بهت میدم آقای جین
جین:نوچ
لی جون: این خونه رو بهت میدم
جین: نع
لی جون : پس چی رو بهت بدم
جین : نمیدونم یا ی چیزی میدی یا میکش۰۰
جین ویو
به دختر زیبای چشمم خورد تا الان دختر به این زیبایی ندیده بودم اما همه دخترا هرزه هستن
جین : اون دختر رو بهم بده
لی جون: دخترم؟!
جین: هر خری هس
نایا: هعیی حواست باشه چی میگیا مردی که خر
جین :چی خر ؟ ت چی هستی که بخوام حواسم باشه صحبت با تو دختر هرزه
نایا: من هرزه نیستم
جین : هعی همه دخترا هرزن😏
جین : دخترو بهم میدییییی یا جوری دیگه ای باهات رفتار کنم ( صدای بلند)
لی جون: چ چشم الان میدم دختره عوضی وسایلتو جمع که گوروتو از خونم گم کن
جین: هعیییی فقط یک بار دیگه به مال من توعین کن ببین ی گوله حرومت میکنم یا نع
لی جون: چ چشم
نایا ویو
وقتی بابام این حرفو زد که از خونم گورتو گم کن خیلی ناراحت شدم رفتم بالا وسایلمو جمع کنم اما بغض داشتم اما من بابامو دوست نداشتم اما خب نمیدونم چرا اینجوری شده بودم سریع وسالمو جمع کردم رفتم پایین
دیدم اجوما گریش گرفت رفتم بغلش کردم و در گوشش گفتم اجوما خواهش میکنم گریه نکن اجوما قبول کرد با اجوما خدا حافظی کردم رفتم به پدرم گفتم خداحافظ گفت
لی جون: ببند دهنتو دختر عوضی من خدا حافظی از ت نمیخوام فقط گمشو
جین: تنفگمو روی سرش گذاشتم گفتم مگه نگفتم به مال من تو عین نکن حرومزاده
تفنگچی بردم در گوشش ی تیر زدم که به گوشش نخورده از بغل گوشش رد شد کل خون گوشش رو گرفته بود دست اون دخترو گرفتم بردم توی ماشین سوار کردم به راننده گفت حرکت کن
راننده: چشم
نایا: داشتن به خونم نگاه میکردم که اون پسره گفت
جین: اسمت چی هس:
نایا: اسمم نایا هست ( با بغض)
جین :خوبع
نایا : اسم شما چی هست؟
جین: جین( سرد)
جین: بیا روی پام بشین (سرد)
نایا: نمیام
جین: اینجا فقط من میگم و باید حرفم عملی بشه
نایا: من نمیام ولم کن
جین : گفتم بیا بشین روی پام نزار کاری رو باهات بکنم که دلم نمیخواد پارت اول
۲۶.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.