ازدواج سوری پارت 11
ازدواج سوری پارت 11
. ایی ببخشید نمی دونستم
کانیا ـ مشکلی نیس فقط میشه ازم معذرت خواهی نکنی؟ اخه خجالت میکشم
ـ خب میشه با منم رسمی صحبت نکنی؟ اخه منم خجالت میکشم
کانیا ـ چش.. یعنی باشه
ـ الان خوب شد *خنده*
بابا ـ خب بسه دیگه، کانیا برو سر کارت
کانیا ـ چشم
کانیا رفت بابام هم داشت کاراشو میکرد منم حوصلم سر رفته بود برای از اتاق اومدم بیرون و تو شرکت چرخ بزنم دیدم که دوتا نگهبانا جلوی در خوابشون گرفته برای همین دوتا نسکافه به همراه کانیا درست کردم رقتم سمتشون
ـ بگیرین بخورین، اگه نخورین اخراج میشید بخاطر یه چرت زدم
++کامسامیداا
نسکافه هاشونو بهشون دادم براشون جک تعریف میکردیمو میخندیدم
ویو تهیونگ کارام ساعت دو تموم شد ساعت سه و نیم هم نیانگک کلاس داشتم دنبال نیانگ بودم
ـ کانیا، نسانگو ندیدی؟
کانیا ـ نه ندیدمشون
+من دیدمش پایین پیش نگهبانا بود
ـ مرسی هسته نباشین
کانیا ـ ممنون
کیف مدرسه ی نیانگو برداشتم و رفتم پایین که دیدم نیانگ مشغول حرف زدن با نگهبانا هس
ـ نیانگ؟
نیانگ ـ اوه شت..
ـ اینجا چیکار میکنی اگه ممکن بود یه اتفاقی برات بیوفته چی؟
نیانگ ـ اتفاقی نمیوفته دوتا دوستام اینجان
ـ دوست؟
نیانگ ـ تازه باهاشون اشنا شدم
ـ تو به این دوتا الدنگ میگی دوست؟
نیانگ ـ یااا راجب دوستای من درس حرف بزن
ـ الحق تو دختر کیم ات ـعی
نیانگ ـ نظر لطفته
ـ بسه بیا بریم تا ابرومو از این بیشتر نبردی
با نیانگ سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت خونه نیانگ واسم ظبط روشن کرد اهمگ مورد علاقه ی ات اهنگه "Drake" پلی شد نیانگم با اهنگ فاز گرفته بود و قر میداد
منم یه سرای میومدم به ترافیک خوردیم و شیشه هارو دادم پایین که هوای ماشین عوض شه اهنگ تموم شد یه اهنگی پلی شد که همه لحظه های که با ات بودم از جلوی چشمام رد میشد"اون لحظه ها"(دیگه خودتون تصور کنین)
اولین نگاه، اولین شب، اولین بوسه، اولین مهمونی، اولین رقص، اولین شب خرابکاری، اولین اعصبانی، اولین خبر حاملگی، اولین باری که زیر بارون موندیم، اولین خرید برای وسایل اتاق نیانگ، اولین زایمان، اولین خواب سه تایی، اولین کرم ریزیه ات و نیانگ، و...
بعد چند دقیقه رسیدیم خونه در زدیم منتظر بودیم که ات درو باز کنه
نیانگ ـ اوماا زود باش دارم میترکم
ـ چرا چته؟
نیانگ ـ دستشویی دارم
ـ*خنده*
تا ات درو باز کرد نیانگ با دو رف داخل
ـ سلام عشقم
ات ـ سلام نیانگ چشه؟
ـ دستشویی داره
ات ـ *خنده *
طاقت نیاوردم و سریع ات رو بغل کردم و بوسیدمش
ات ـ چیه؟
ـ دلم برات تنگ شده بود
ات ـ *تهیونگو میبوسه*خب منم دلم برات تنگ شده
ـ چرا هر روز لیدیم بیشتر جذاب میشه؟
ات ـ اما اینیم دیگه
ـ بسه بریم تو
ویو ات
. ایی ببخشید نمی دونستم
کانیا ـ مشکلی نیس فقط میشه ازم معذرت خواهی نکنی؟ اخه خجالت میکشم
ـ خب میشه با منم رسمی صحبت نکنی؟ اخه منم خجالت میکشم
کانیا ـ چش.. یعنی باشه
ـ الان خوب شد *خنده*
بابا ـ خب بسه دیگه، کانیا برو سر کارت
کانیا ـ چشم
کانیا رفت بابام هم داشت کاراشو میکرد منم حوصلم سر رفته بود برای از اتاق اومدم بیرون و تو شرکت چرخ بزنم دیدم که دوتا نگهبانا جلوی در خوابشون گرفته برای همین دوتا نسکافه به همراه کانیا درست کردم رقتم سمتشون
ـ بگیرین بخورین، اگه نخورین اخراج میشید بخاطر یه چرت زدم
++کامسامیداا
نسکافه هاشونو بهشون دادم براشون جک تعریف میکردیمو میخندیدم
ویو تهیونگ کارام ساعت دو تموم شد ساعت سه و نیم هم نیانگک کلاس داشتم دنبال نیانگ بودم
ـ کانیا، نسانگو ندیدی؟
کانیا ـ نه ندیدمشون
+من دیدمش پایین پیش نگهبانا بود
ـ مرسی هسته نباشین
کانیا ـ ممنون
کیف مدرسه ی نیانگو برداشتم و رفتم پایین که دیدم نیانگ مشغول حرف زدن با نگهبانا هس
ـ نیانگ؟
نیانگ ـ اوه شت..
ـ اینجا چیکار میکنی اگه ممکن بود یه اتفاقی برات بیوفته چی؟
نیانگ ـ اتفاقی نمیوفته دوتا دوستام اینجان
ـ دوست؟
نیانگ ـ تازه باهاشون اشنا شدم
ـ تو به این دوتا الدنگ میگی دوست؟
نیانگ ـ یااا راجب دوستای من درس حرف بزن
ـ الحق تو دختر کیم ات ـعی
نیانگ ـ نظر لطفته
ـ بسه بیا بریم تا ابرومو از این بیشتر نبردی
با نیانگ سوار ماشین شدیم حرکت کردیم سمت خونه نیانگ واسم ظبط روشن کرد اهمگ مورد علاقه ی ات اهنگه "Drake" پلی شد نیانگم با اهنگ فاز گرفته بود و قر میداد
منم یه سرای میومدم به ترافیک خوردیم و شیشه هارو دادم پایین که هوای ماشین عوض شه اهنگ تموم شد یه اهنگی پلی شد که همه لحظه های که با ات بودم از جلوی چشمام رد میشد"اون لحظه ها"(دیگه خودتون تصور کنین)
اولین نگاه، اولین شب، اولین بوسه، اولین مهمونی، اولین رقص، اولین شب خرابکاری، اولین اعصبانی، اولین خبر حاملگی، اولین باری که زیر بارون موندیم، اولین خرید برای وسایل اتاق نیانگ، اولین زایمان، اولین خواب سه تایی، اولین کرم ریزیه ات و نیانگ، و...
بعد چند دقیقه رسیدیم خونه در زدیم منتظر بودیم که ات درو باز کنه
نیانگ ـ اوماا زود باش دارم میترکم
ـ چرا چته؟
نیانگ ـ دستشویی دارم
ـ*خنده*
تا ات درو باز کرد نیانگ با دو رف داخل
ـ سلام عشقم
ات ـ سلام نیانگ چشه؟
ـ دستشویی داره
ات ـ *خنده *
طاقت نیاوردم و سریع ات رو بغل کردم و بوسیدمش
ات ـ چیه؟
ـ دلم برات تنگ شده بود
ات ـ *تهیونگو میبوسه*خب منم دلم برات تنگ شده
ـ چرا هر روز لیدیم بیشتر جذاب میشه؟
ات ـ اما اینیم دیگه
ـ بسه بریم تو
ویو ات
۱۰.۳k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.