My doll girl

My doll girl
Part3
ات: اگه اینطوری باشه من حاضرم جونمم بدم تا بفهمم اینجا چه غلطی میکنم!
__________
شاید براتون سوال باشه چرا ات حاضره برای فهمیدن سوالاش جونشم به خطر بندازه
وقتی ذهن کنجکاوی داری و هر لحظه دنبال جواب سوالای تو ذهنت باشی این چیز طبیعیه. و ات دختریه که ذهن کنجکاوی داره
خب بریم سراغ ادامه داستان....
اجوما: غذاتو بخور و بعد بیا پایین نباید اینجا بمونی"
ات: چرا؟!
اجوما: چون اینجا اتاق اربابه و ورود بهش ممنوعه ارباب چرا ترو گذاشته اینجا رو نمیدونم!
.....
بعد از تموم شدن غذا با سینی به طبقه پایین رفتم با دیدن خونه...چیز ببخشید خونه نیست که عین قصر میمونه دهنم وا مونده بود با تم سیاد و سفید خیلی خوشگل بود
آروم از پله ها پایین رفتم و با چشم دنبال اجوما گشتم وقتی پیداش کردم به سمتش رفتم
ات: اجوما اینارو کجا بزارم؟
اجوم: اوه اوردیش پایین؟ بزار توی آشپز خونه دخترم
ات: رفتم سمت آشپز خونه و سینی رو روی کابینت گذاشتم و بازم محو زیبایی آشپز خونه شدم و همینجور به عقب میرفتم
ات: اینجا همه چی چقدر جذابه که به یکی برخورد کردم سرم رو برگردوندم و با جونگ کوک مواجه شدم( اوه چه صمیمی جونگ کوک جمع کن بچه حتی فالوروای منم به جونگ کوک میگن آقا جونگ کوک باز تو... ولش حوصله ندارم)
ات: ب..ببخشید
اقا جونگ کوک: خب داشتی میگفتی اینجا همه چی جذابه؟
ات: بله...آخه تم خونتون رنگ مورد علاقه منه برا همین همه چی به نظرم جذابه...
آقا جونگ کوک: خب به نظرت چیز دیگه ای اینجا جذاب نیست؟
ات: اممم...فعلا نه یعنی چیز دیگه ای ندیدم که جذاب باشه
آقا جونگ کوک: یکم دقت کن شاید روبه روت ایستاده؟ هومم!
ات: روبه روم؟...آها اره اصلا حرف اونو نزنید
آقا جونگ کوک: خب اون چیه؟
دستشو روی کمرم گذاشت و منو به خودش چسبوند و سرش رو توی گردنم برد
ات: ساعت
یه دفعه شوکه شده اومد بالا و داد زد: چیییییی سرش رو برگردوند و به ساعت با تم سفید و سیاه خیره شد و رفت
ات: وااا خب راستشو گفتم
دیدگاه ها (۶)

My doll girl Part 4رفتم پیش اجوما ات: اممم..ببخشید اجوما بهم...

My doll girl Part 5بعد از گذشت چند مین دست از کارش کشید و از...

My doll girl Part2ات:یعنی...چی؟"کوک:الان زوده برا فهمیدنش بع...

My doll girl

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط