انگاه که مرا دید
◦•●◉✿ p. 29✿◉●•◦
خلاصه داستان از این قرار بود توی فصل دو که ات به در خواست پدرش همراه با جونگ کوک به خونه پدر و مادر ات رفتن
و پدر جونگ کوک هم اونجا بود ات به اتاقش رفت و یهو تهیونگ به پیش ات امد و بهش گفت که تو خیلی شبیه مادر جونگ کوک که صدای تیر اندازی امد و ات دیدید که جونگ کوک پاین رو زمین افتاده و از خودش گذشت و اون رو نجات داد و بعدن فهمید که مادرش و پدرش مجبور میکن با کسی که بهش خیانت کرده به نام شوگا ازدواج کنه و می خواست از دست شوگا فرار کنه و از جونگ کوک خبری نداره و ماجرا مشکوکه شما رو دعوت می کنم به پارت جدید این شما و پارت جدید
★★★★★
که یهو یک نفر از پشت به سمت خودش کشیدش
و فقط یک صدای مات میشنید مگه نگفتم بهت فکر فرار نزنه و دیگه چیزی ندید
★پرش زمانی به روز بعد★
نور خورشید پر نور تر از همیشه به صورت ات می تابید و باعث شد اون از خواب بی دار بشه وقتی بی دار شد فهمید که یک جای جدیده و اشناست روی یه تخت بزرگ که رنگ قرمز داشت خوابیده بود و فهمید که کل اتاق رنگ قرمز داره چرا رنگ این اتاق قرمز بود؟؟
دلیل خاصی داشت
اینا مهم نبود مهم این بود الان کجاست اون کجاست موقع ای که می خواست صحبت کنه در با شتاب باز شد
و یک صدای خیلی بلند شنیده شد که میگفت مگه نگفتم فکر فرار به سرت نزنه اون شوگا بود
و الان یا حال ات رو میگیره یا یه کاری باهاش با همکاری پدر و مادرش انجام میده ات چیزی نگفت و فقط نگاه کرد
که شوگا حلش داد و ات محکم به تاج تخت خورد
و شوگا بلند داد زد: جواب بده مگه نگفتم فرار نکن
و دوباره ات رو کوبید به سر تخت
ات با خونسردی جواب داد: بگو چرا من اوردی اینجا
شوگا پوست خندی زد و گفت: نمی تونم زنمو خونش بیارم؟
ات جواب داد: زنمو؟؟
تو هیچ وقت اینجا رو به من نشون ندادی
شوگا: ضایع نیست اینجا کجاست؟؟
اتاقی با رنگ قرمز
ات: نه اینجا کجاست
شوگا: بنظرم هنوز بچه ای
ات: تو فکر کن من بچه ام
شوگا: باشه من فکر میکنم هسته ولی حقیقت اینو میگه که واقعا هستی
بگذریم بنظرت من با تو چی کار کنم؟؟
ازت بگذرم یا تنبیهت کنم؟
اوم مجازات خودت بگو
ات: بنظرم فکر نمی کنی چرا از دست دوست دارم فرار کنم بخاطر رفتارت اگه رفتارت عوض کنی شاید ازت فرار نکنم
شوگا: حتما می خوای قوربونت برم؟؟
ات: نمی دونم شاید
شوگا: بین انقدر نمک نباش اینبار ازت می گذرم ولی اگه بینم دوباره این کار کنی می دونم باهات حالا هم پاشو برو لباس های منو در بیار برات لباس گرفتم اون
رو بپوش
ات با جیغ گفت: تو به چه حقی لباس های منو در اوردی
شوگا: نگران نباش ازدواج میکنم و مشکلی نداره
ات: تو به من تجاوز کردی الان
شوگا: ه من لباسات رو عوض نکردم خدمتکار کار ها زحمت کشیدن
ات: اخیش
شوگا: اگه می خوای می تونم بهت کمک تا لباست رو عوض کنی
ات با جیغ: برو بیرون
________
بعد کلی انتظار با پارت های جدید امدیم☘️
__________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
خلاصه داستان از این قرار بود توی فصل دو که ات به در خواست پدرش همراه با جونگ کوک به خونه پدر و مادر ات رفتن
و پدر جونگ کوک هم اونجا بود ات به اتاقش رفت و یهو تهیونگ به پیش ات امد و بهش گفت که تو خیلی شبیه مادر جونگ کوک که صدای تیر اندازی امد و ات دیدید که جونگ کوک پاین رو زمین افتاده و از خودش گذشت و اون رو نجات داد و بعدن فهمید که مادرش و پدرش مجبور میکن با کسی که بهش خیانت کرده به نام شوگا ازدواج کنه و می خواست از دست شوگا فرار کنه و از جونگ کوک خبری نداره و ماجرا مشکوکه شما رو دعوت می کنم به پارت جدید این شما و پارت جدید
★★★★★
که یهو یک نفر از پشت به سمت خودش کشیدش
و فقط یک صدای مات میشنید مگه نگفتم بهت فکر فرار نزنه و دیگه چیزی ندید
★پرش زمانی به روز بعد★
نور خورشید پر نور تر از همیشه به صورت ات می تابید و باعث شد اون از خواب بی دار بشه وقتی بی دار شد فهمید که یک جای جدیده و اشناست روی یه تخت بزرگ که رنگ قرمز داشت خوابیده بود و فهمید که کل اتاق رنگ قرمز داره چرا رنگ این اتاق قرمز بود؟؟
دلیل خاصی داشت
اینا مهم نبود مهم این بود الان کجاست اون کجاست موقع ای که می خواست صحبت کنه در با شتاب باز شد
و یک صدای خیلی بلند شنیده شد که میگفت مگه نگفتم فکر فرار به سرت نزنه اون شوگا بود
و الان یا حال ات رو میگیره یا یه کاری باهاش با همکاری پدر و مادرش انجام میده ات چیزی نگفت و فقط نگاه کرد
که شوگا حلش داد و ات محکم به تاج تخت خورد
و شوگا بلند داد زد: جواب بده مگه نگفتم فرار نکن
و دوباره ات رو کوبید به سر تخت
ات با خونسردی جواب داد: بگو چرا من اوردی اینجا
شوگا پوست خندی زد و گفت: نمی تونم زنمو خونش بیارم؟
ات جواب داد: زنمو؟؟
تو هیچ وقت اینجا رو به من نشون ندادی
شوگا: ضایع نیست اینجا کجاست؟؟
اتاقی با رنگ قرمز
ات: نه اینجا کجاست
شوگا: بنظرم هنوز بچه ای
ات: تو فکر کن من بچه ام
شوگا: باشه من فکر میکنم هسته ولی حقیقت اینو میگه که واقعا هستی
بگذریم بنظرت من با تو چی کار کنم؟؟
ازت بگذرم یا تنبیهت کنم؟
اوم مجازات خودت بگو
ات: بنظرم فکر نمی کنی چرا از دست دوست دارم فرار کنم بخاطر رفتارت اگه رفتارت عوض کنی شاید ازت فرار نکنم
شوگا: حتما می خوای قوربونت برم؟؟
ات: نمی دونم شاید
شوگا: بین انقدر نمک نباش اینبار ازت می گذرم ولی اگه بینم دوباره این کار کنی می دونم باهات حالا هم پاشو برو لباس های منو در بیار برات لباس گرفتم اون
رو بپوش
ات با جیغ گفت: تو به چه حقی لباس های منو در اوردی
شوگا: نگران نباش ازدواج میکنم و مشکلی نداره
ات: تو به من تجاوز کردی الان
شوگا: ه من لباسات رو عوض نکردم خدمتکار کار ها زحمت کشیدن
ات: اخیش
شوگا: اگه می خوای می تونم بهت کمک تا لباست رو عوض کنی
ات با جیغ: برو بیرون
________
بعد کلی انتظار با پارت های جدید امدیم☘️
__________
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
۴.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.