چند پارتی از جونگکوک
#چند_پارتی #درخواستی از جونگکوک
____________________________
چند روز بود که اون استاد لعنتی با تو لج میکرد دلیلش هم نمیدونستی چی بود
_____________
چند روز بود که اون استاد لعنتی با تو لج میکرد دلیلش هم نمیدونستی چی بود مثلا وقتی بالا ترین نمره کلاس میگرفتی سرت داد میزد و می نگفت تو حق نداری نمره بیشتر از بچه بگیری و وقتی میگفتی چرا؟
سرت داد میزد میگفت خفه شو اگه من نبودم باید از گرسنگی میمردی
اون یه شرکت بزرگ داره و خیلی پولداره با این حال نمی دونم چرا میاد دانشگاه درس میده اخه
از موقعی که خانوادم گفتن که ما خرج دانشگاه تورو نمیدیدم من حتی نمیتونستم یک غذا برای خودم بخرم ولی اون با فهمیدین این موضوع منو منشی شرکتش کرد و حتی هرشب قبل از اینکه از شرکت بره خونه منو بیشتر از بقیه نگه می داشت تا بهم کمک کنه مقاله یا تکالیف هامو بنویسم
اون خیلی بهم لطف کرده ولی جدیدن همش با من لج میکنه نمی دونم چرا؟؟
حتی توی محیط کار هم سرم داد میزنه همشم الکی مثلا من مدارک با پوشه ابی بردم اون گفت من از ابی بدم میاد رنگ مورد علاقم مشکیه تو حق نداری که با رنگ ابی برام مدارک بیاری باید با پوشه مشکی بیاری بهش هم گفتم توی شرکت پوشه مشکی نیست همه پوشه ها ابیه گفت بهم تو باید سیاه بیاری و داد زد برو بیرون اخه چرا مگه من چه گناهی کردم جدیدا هم خیلی بهم خیره میشه ولی چرا مگه من چه غلطی کردم
امروز هم باهاش کلاس دارم خیال پردازی بسته دختر بهتره که بری کارات رو انجام بدی
بعد از چند دقیقه تو فکر بودن رفتم اماده بشم تا برم دانشگاه یک کت و شلوار قهوهای پوشیدم و وسایل و لب تابم جمع کردم و زدم برون
یک تاکسی گرفتم و رفتم دانشگاه
پرش زمانی به ده دقیقه دیگه
دم در کلاس بودم و فقط چند دقیقه تا شروع کلاس بود تو میتونی فقط کافی یکم تحمل کنی وای تا شب چون باید تا شرکتش هم بری اه
هانا دوست ات: با خودت چی میگی دختر هان؟؟
ات: هیچی بیا بریم سر کلاس
هانا رفت تو ولی من از پشت کشیده شدم و خوردم به سینه یک نفر تا امدم برگردم یکی دم گوشم گفت روی لباس پوشیدنت دقت کن خیلی قدیمی لباس میپوشی یکم برو لباس های جدید بخر فقط چند دست لباس بیشتر نداری؟ ؟
ات: سلام استاد
جونگکوک: گفتم جواب منو بده لباس دیگه ای نداری هان
ات: چرا دارم ولی با اینا راحت ترم
جونگکوک پوزخندی زد و گفت برو داخل
پرش زمانی به نیم ساعت دیگه
توی مغز ات
وای چقدر درس میده دستم ترکید و راستی به اون چه من چه لباسی میپوشم به اون ربط داره که من چی میپوشم
که یهو با داد یک نفر به خودم امدم
جونگکوک: کلاس تمومه
ات: اخیش راحت شدم
جونگکوک: چی خانم لی؟؟
راحت شدین؟؟
نشنیدم؟؟
ات: نه نه منظورم این بود که خیالم راحت شد کامل جزوه نوشتم
جونگکوک امدم سمت ات و توی لاله گوشش زمزمه کرد
جونگکوک: هرکی بخوای بپیچونی منو نمی تونی درست نمیگم و پوزخندی زد و گفت دوباره تپش قلب گرفتی انقدر نترس از هرچی
بگذریم بیا امروز خودم میارمت شرکت بیا بریم
چرا وایستادی؟؟؟
کمرم شکست انقدر قدت کوتاه چرا انقدر کوچولوعه ای
ای خدا دوباره این خشکش زد ات؟؟
ات: هان هان بله بله بریم
جونگکوک وسایلش جمع کرد و رفت ات و دنبالش
پرش زمانی به پنج دقیقه دیگه
ات: اه خسته شدم چرا اخه از پله ها میاید
جونگکوک : چون مثل یک ورزش میمونه برای پاه ها
و باعث میشه چربی های اضافه بدن دفع بشه و برای سلامتی خوبه
ات: من که کمبود وزن دارم
جونگکوک: هیچ چیزت مثل ادم نیست قد کوتاه کوچلو لاغر چی بگم بهت ای خدا
ات: چیکار کنم خب اخه
جونگکوک: نمی دونم نمیتونم چیزی بهت بگم اه
وسایل بیار برام تا من برم ماشین بردارم بیارم
ویو ات
مگه من نکرتم مرتیکه
وای چقدر هم سنگیه وزن انداختن توی این کیف
پایان ویو ات
جونگکوک: نگاش کن چطوری راه میره یه کیفه دیگه دستاشو نگاه چی میگی با خودت دختر؟؟
هی ات یه کیفو نمی توی بیاری
ات: اخه سنگینه
جونگکوک: ای خدا همه چی هم براش سنگه چی بگم بهت
بده خودم میارم هعی
___________________
راستی بنظرتون چی بزارم اسم چند پارتی رو؟؟
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
____________________________
چند روز بود که اون استاد لعنتی با تو لج میکرد دلیلش هم نمیدونستی چی بود
_____________
چند روز بود که اون استاد لعنتی با تو لج میکرد دلیلش هم نمیدونستی چی بود مثلا وقتی بالا ترین نمره کلاس میگرفتی سرت داد میزد و می نگفت تو حق نداری نمره بیشتر از بچه بگیری و وقتی میگفتی چرا؟
سرت داد میزد میگفت خفه شو اگه من نبودم باید از گرسنگی میمردی
اون یه شرکت بزرگ داره و خیلی پولداره با این حال نمی دونم چرا میاد دانشگاه درس میده اخه
از موقعی که خانوادم گفتن که ما خرج دانشگاه تورو نمیدیدم من حتی نمیتونستم یک غذا برای خودم بخرم ولی اون با فهمیدین این موضوع منو منشی شرکتش کرد و حتی هرشب قبل از اینکه از شرکت بره خونه منو بیشتر از بقیه نگه می داشت تا بهم کمک کنه مقاله یا تکالیف هامو بنویسم
اون خیلی بهم لطف کرده ولی جدیدن همش با من لج میکنه نمی دونم چرا؟؟
حتی توی محیط کار هم سرم داد میزنه همشم الکی مثلا من مدارک با پوشه ابی بردم اون گفت من از ابی بدم میاد رنگ مورد علاقم مشکیه تو حق نداری که با رنگ ابی برام مدارک بیاری باید با پوشه مشکی بیاری بهش هم گفتم توی شرکت پوشه مشکی نیست همه پوشه ها ابیه گفت بهم تو باید سیاه بیاری و داد زد برو بیرون اخه چرا مگه من چه گناهی کردم جدیدا هم خیلی بهم خیره میشه ولی چرا مگه من چه غلطی کردم
امروز هم باهاش کلاس دارم خیال پردازی بسته دختر بهتره که بری کارات رو انجام بدی
بعد از چند دقیقه تو فکر بودن رفتم اماده بشم تا برم دانشگاه یک کت و شلوار قهوهای پوشیدم و وسایل و لب تابم جمع کردم و زدم برون
یک تاکسی گرفتم و رفتم دانشگاه
پرش زمانی به ده دقیقه دیگه
دم در کلاس بودم و فقط چند دقیقه تا شروع کلاس بود تو میتونی فقط کافی یکم تحمل کنی وای تا شب چون باید تا شرکتش هم بری اه
هانا دوست ات: با خودت چی میگی دختر هان؟؟
ات: هیچی بیا بریم سر کلاس
هانا رفت تو ولی من از پشت کشیده شدم و خوردم به سینه یک نفر تا امدم برگردم یکی دم گوشم گفت روی لباس پوشیدنت دقت کن خیلی قدیمی لباس میپوشی یکم برو لباس های جدید بخر فقط چند دست لباس بیشتر نداری؟ ؟
ات: سلام استاد
جونگکوک: گفتم جواب منو بده لباس دیگه ای نداری هان
ات: چرا دارم ولی با اینا راحت ترم
جونگکوک پوزخندی زد و گفت برو داخل
پرش زمانی به نیم ساعت دیگه
توی مغز ات
وای چقدر درس میده دستم ترکید و راستی به اون چه من چه لباسی میپوشم به اون ربط داره که من چی میپوشم
که یهو با داد یک نفر به خودم امدم
جونگکوک: کلاس تمومه
ات: اخیش راحت شدم
جونگکوک: چی خانم لی؟؟
راحت شدین؟؟
نشنیدم؟؟
ات: نه نه منظورم این بود که خیالم راحت شد کامل جزوه نوشتم
جونگکوک امدم سمت ات و توی لاله گوشش زمزمه کرد
جونگکوک: هرکی بخوای بپیچونی منو نمی تونی درست نمیگم و پوزخندی زد و گفت دوباره تپش قلب گرفتی انقدر نترس از هرچی
بگذریم بیا امروز خودم میارمت شرکت بیا بریم
چرا وایستادی؟؟؟
کمرم شکست انقدر قدت کوتاه چرا انقدر کوچولوعه ای
ای خدا دوباره این خشکش زد ات؟؟
ات: هان هان بله بله بریم
جونگکوک وسایلش جمع کرد و رفت ات و دنبالش
پرش زمانی به پنج دقیقه دیگه
ات: اه خسته شدم چرا اخه از پله ها میاید
جونگکوک : چون مثل یک ورزش میمونه برای پاه ها
و باعث میشه چربی های اضافه بدن دفع بشه و برای سلامتی خوبه
ات: من که کمبود وزن دارم
جونگکوک: هیچ چیزت مثل ادم نیست قد کوتاه کوچلو لاغر چی بگم بهت ای خدا
ات: چیکار کنم خب اخه
جونگکوک: نمی دونم نمیتونم چیزی بهت بگم اه
وسایل بیار برام تا من برم ماشین بردارم بیارم
ویو ات
مگه من نکرتم مرتیکه
وای چقدر هم سنگیه وزن انداختن توی این کیف
پایان ویو ات
جونگکوک: نگاش کن چطوری راه میره یه کیفه دیگه دستاشو نگاه چی میگی با خودت دختر؟؟
هی ات یه کیفو نمی توی بیاری
ات: اخه سنگینه
جونگکوک: ای خدا همه چی هم براش سنگه چی بگم بهت
بده خودم میارم هعی
___________________
راستی بنظرتون چی بزارم اسم چند پارتی رو؟؟
#ات
#bts
#جنکوک
#شوگا
#جیهوپ
#جیمین
#یونتان
#تهیونگ
#جین
#شوگا
#نامجون
#فیک
#اسمات
#کیپاپ
#لباس
۸.۹k
۰۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.