سه ارباب خشن پارت (۲۱)
کوک: ا/ت ببینم تو اینجا چیکار میکنی کی بهت اجازه داده بیای اینجا هااا
ا/ت: اهای آقای محترم ما دیگه باهم هیچ نسبتی نداریم اینجا هم خونه ی منه صداتونو بالا نبرید
کوک: دست ا:تو گرفتم و کشون کشون بردمش داخل یکی از اتاقا به جیمین و تهیونگ هم زنگ زدم که بیان
ا/ت: آهای داری چیکار میکنی دستمو ول کن
کوک: حرف نباشه بیب چون خیلی وقته طعمتو نچشیدم
ا/ت: اهای تو حق نداری بهم دست بزنی گمشو اون وررر
داشتم جیق میزدم که در با شدت بازشد اون تهیونگ بود خیلی فرق کرده ولی صورتش مص قبل نبود
جیمین: ببینم ا/ت تو واقعا ا/ت منی یعنی ممکنه میدونی چقدر دنبالت گشتم دختر
ا/ت: چه فایده تو بهم خیانت کردی همتون بهم خیانت کردین
جیمین: ا/ت واقعا منو ببخش من اونموقع نمیدونستم
دوست دارم فکر میکردم یه هوس زود گزره ولی از وقتی
رفتی هر شب خاب تورو میبینم خیلی دلم واست تنگ شده
بود الان قدرتو دونستم منو ببخش من واقعا متأسفم
ا/ت: ولی تهیونگ کجاست؟؟....آها اون نیومده چون نمیخاد منو ببینه حق حق
تهیونگ: آخه من چرا نمیخام بیبیمو ببینم...باور کن خیلی دلتنگت شده بودم ا/ت
کوک: حالا این چیزارو ولش بریم سراغ اصل کاری😉😉
جیمین: اوه آره من بیبیمو میخام میدونی حقدر دلم واسه ناله هات تنگ شده بود
ا/ت: نهه من هنوز باهاتون قهرم نمیزارم بهم دست ب...
با برخورد کردن لبام به یه شیع نرمی حرفم قط شد
و شروع یک شب خارطره انگیز😂😂
بچه ها واقعا میخاستم زودتر از این بزارم خیلی ببخشید ولی ویسگونم خراب شد
به جاز که از من راضی باشد ۲ تا پارت دیگه میزارم😊😊
دوستون دارمممممم😚😚
ا/ت: اهای آقای محترم ما دیگه باهم هیچ نسبتی نداریم اینجا هم خونه ی منه صداتونو بالا نبرید
کوک: دست ا:تو گرفتم و کشون کشون بردمش داخل یکی از اتاقا به جیمین و تهیونگ هم زنگ زدم که بیان
ا/ت: آهای داری چیکار میکنی دستمو ول کن
کوک: حرف نباشه بیب چون خیلی وقته طعمتو نچشیدم
ا/ت: اهای تو حق نداری بهم دست بزنی گمشو اون وررر
داشتم جیق میزدم که در با شدت بازشد اون تهیونگ بود خیلی فرق کرده ولی صورتش مص قبل نبود
جیمین: ببینم ا/ت تو واقعا ا/ت منی یعنی ممکنه میدونی چقدر دنبالت گشتم دختر
ا/ت: چه فایده تو بهم خیانت کردی همتون بهم خیانت کردین
جیمین: ا/ت واقعا منو ببخش من اونموقع نمیدونستم
دوست دارم فکر میکردم یه هوس زود گزره ولی از وقتی
رفتی هر شب خاب تورو میبینم خیلی دلم واست تنگ شده
بود الان قدرتو دونستم منو ببخش من واقعا متأسفم
ا/ت: ولی تهیونگ کجاست؟؟....آها اون نیومده چون نمیخاد منو ببینه حق حق
تهیونگ: آخه من چرا نمیخام بیبیمو ببینم...باور کن خیلی دلتنگت شده بودم ا/ت
کوک: حالا این چیزارو ولش بریم سراغ اصل کاری😉😉
جیمین: اوه آره من بیبیمو میخام میدونی حقدر دلم واسه ناله هات تنگ شده بود
ا/ت: نهه من هنوز باهاتون قهرم نمیزارم بهم دست ب...
با برخورد کردن لبام به یه شیع نرمی حرفم قط شد
و شروع یک شب خارطره انگیز😂😂
بچه ها واقعا میخاستم زودتر از این بزارم خیلی ببخشید ولی ویسگونم خراب شد
به جاز که از من راضی باشد ۲ تا پارت دیگه میزارم😊😊
دوستون دارمممممم😚😚
۱۴.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.