ازدواج اجباری
#پارت34
جیمین : بله ؟
پرستار : میگم که خانم پارک بچه دار نمیشن ..
جیمین : ا..ات این چی میگه ؟
ات : خ...خانم یعنی چی ؟
پرستار : خانم همین که گفتم بچه دار نمیشید .
جیمین : بدو ..بریم خونه..
ات : و..وایسا..
جیمین : گفتم بریم خونه لعنتی ( با داد )
جیمین دست ات رو میکشید و ات رو کشون کشون برد سمت ماشین و پرتش کرد تو ماشین .
ات : حق..حق...چرا اینجوری میکنی 😭
جیمین : انتظار رفتار خوب داری لعنتی ؟
تو بچه دار نمیشی ..
میفهمی ؟ ( با داد )
ات : حق..حق..خوب بریم یه جا دیگه ازمایش بدیم ..حق..حق.
جیمین: خفشو..فقط خفشو نمیخام صداتو بشنوم ..
لعنت بهت
لعنت بهت
ات : حق..حق...حق..
جیمین : اون صدای نکرتو میبری یا خودم زبونتو میبرم ..
خفشوو ( با داد )
ات دیگه گریه نکرد و جیمین ماشینو تند میروند..
ات : تروخدا..حق...عصبانی نباش ..اروم برو...من...میترسم..
جیمین : به درک !
بترس چیکار کنم ؟
میریم خونه معلوم میشه ..!!
یونا ویو :
یونا : ببین..تو اگه بری جواب ازمایشو بگی ات بچه دار نمیشه ..
من یه پول تپل بهت میدم
پرستار : اخه...
یونا : اخه نداره یا خانوادتو میکشم یا این کارو میکنی ..
پرستار : ولی اتفاقی افتاد !!
یونا : اتفاقی نمیوفته....جیمین خنگ تر از حرفاست به اون مال ثروتش نگاه نکن ..!!
پرستار : باشه ..
-----------------------------♡
جیمین ات رسیدن خونه ..
جیمین ات رو با موهاش گرفته بود و هول میداد ..
ات : اخ...ای..ایی...وای..نکن..حق..حق😭
جیمین : چقدر من ساده ام ..!
ها ؟
چقدر من ساده ام که نمیدونستم توی احمق داری منو گول میزنی ..
ات : حق..حق.من گولت نزدم..
جیمین : خفشو..فقط خفشو ( با داد
جیمین : بیچاره یونا که من بخاطرت ..باهاش کات کردم ( یونا کص..کش🗿)
ات : حق..همه اینا دروغه ...حق..
جیمین : یه بار دیگه زر بزنی زبونتو میبرم
جیمین : دیگه دوستت ندارم ..
ما باید طلاق بگیریم ..
ات : من نمیخوام تو راجب من، با عالم و آدم حرف بزنی. من نمیخوام تو از من پیش دوست و رفیقت بگی و یا جایی از من تعریف کنی. من نمیخوام تو منو از دردسری نجات بدی. من نمیخوام تو زود به زود بیای دیدن من. من نمیخوام تو بخاطر من و برای من، کارای بزرگ کنی. من نمیخوام از صبح تا شب کار و زندگیت رو رها کنی، ساعتها با من وقت بگذرونی، پای تلفن بشینی و ساعتها به حرفای من گوش بدی. من نمیخوام تو بخاطر من از برنامهها و هدفهای زندگیت عقب بیافتی. من نمیخوام تو بخاطر من اذیت بشی و یا غمگین بشی. من نمیخوام که تو برای من کارای بزرگ و خارج از توانت انجام بدی. من هیچی از تو نمیخوام، جز اینکه همیشه منو توی قلب و ذهنت نگه داری. حتی اگه اذیتت کردم هم، حتی اگه از دستم ناراحت بودی هم، فقط منو فراموش نکنی. اصلا حتی اگه خواستی، میتونی از من دور بشی، ولی هیچوقت بهم نگو که فراموشم میکنی. من از اینکه توو خاطرات و قلبِ کسی که عاشقشم نباشم، خیلی میترسم. من با هر چیزی میتونم کنار بیام. من میتونم با دلتنگی کنار بیام، من میتونم با منو نخواستنت و از من دور شدنت کنار بیام؛ اما من هیچوقت نمیتونم با این کنار بیام که تو منو فراموش کنی. من هیچوقت نمیتونم با این کنار بیام که تو منو برای همیشه از قلب و ذهنت پاک میکنی. من خیلی دوستت دارم؛ اگه یه روز قرار شد که دیگه دوستم نداشته باشی، حداقل هیچوقت فراموشم نکن. منو بخاطر علاقهای که نسبت بهت داشتم و دارم، توی ذهن و قلبت نگه دار.
جیمین : ههه..تو با همین حرفات منو بازی دادی..هر..زه نفهم ..
جیمین دست ات رو گرفت و میبردش اتاق...
جیمین : بله ؟
پرستار : میگم که خانم پارک بچه دار نمیشن ..
جیمین : ا..ات این چی میگه ؟
ات : خ...خانم یعنی چی ؟
پرستار : خانم همین که گفتم بچه دار نمیشید .
جیمین : بدو ..بریم خونه..
ات : و..وایسا..
جیمین : گفتم بریم خونه لعنتی ( با داد )
جیمین دست ات رو میکشید و ات رو کشون کشون برد سمت ماشین و پرتش کرد تو ماشین .
ات : حق..حق...چرا اینجوری میکنی 😭
جیمین : انتظار رفتار خوب داری لعنتی ؟
تو بچه دار نمیشی ..
میفهمی ؟ ( با داد )
ات : حق..حق..خوب بریم یه جا دیگه ازمایش بدیم ..حق..حق.
جیمین: خفشو..فقط خفشو نمیخام صداتو بشنوم ..
لعنت بهت
لعنت بهت
ات : حق..حق...حق..
جیمین : اون صدای نکرتو میبری یا خودم زبونتو میبرم ..
خفشوو ( با داد )
ات دیگه گریه نکرد و جیمین ماشینو تند میروند..
ات : تروخدا..حق...عصبانی نباش ..اروم برو...من...میترسم..
جیمین : به درک !
بترس چیکار کنم ؟
میریم خونه معلوم میشه ..!!
یونا ویو :
یونا : ببین..تو اگه بری جواب ازمایشو بگی ات بچه دار نمیشه ..
من یه پول تپل بهت میدم
پرستار : اخه...
یونا : اخه نداره یا خانوادتو میکشم یا این کارو میکنی ..
پرستار : ولی اتفاقی افتاد !!
یونا : اتفاقی نمیوفته....جیمین خنگ تر از حرفاست به اون مال ثروتش نگاه نکن ..!!
پرستار : باشه ..
-----------------------------♡
جیمین ات رسیدن خونه ..
جیمین ات رو با موهاش گرفته بود و هول میداد ..
ات : اخ...ای..ایی...وای..نکن..حق..حق😭
جیمین : چقدر من ساده ام ..!
ها ؟
چقدر من ساده ام که نمیدونستم توی احمق داری منو گول میزنی ..
ات : حق..حق.من گولت نزدم..
جیمین : خفشو..فقط خفشو ( با داد
جیمین : بیچاره یونا که من بخاطرت ..باهاش کات کردم ( یونا کص..کش🗿)
ات : حق..همه اینا دروغه ...حق..
جیمین : یه بار دیگه زر بزنی زبونتو میبرم
جیمین : دیگه دوستت ندارم ..
ما باید طلاق بگیریم ..
ات : من نمیخوام تو راجب من، با عالم و آدم حرف بزنی. من نمیخوام تو از من پیش دوست و رفیقت بگی و یا جایی از من تعریف کنی. من نمیخوام تو منو از دردسری نجات بدی. من نمیخوام تو زود به زود بیای دیدن من. من نمیخوام تو بخاطر من و برای من، کارای بزرگ کنی. من نمیخوام از صبح تا شب کار و زندگیت رو رها کنی، ساعتها با من وقت بگذرونی، پای تلفن بشینی و ساعتها به حرفای من گوش بدی. من نمیخوام تو بخاطر من از برنامهها و هدفهای زندگیت عقب بیافتی. من نمیخوام تو بخاطر من اذیت بشی و یا غمگین بشی. من نمیخوام که تو برای من کارای بزرگ و خارج از توانت انجام بدی. من هیچی از تو نمیخوام، جز اینکه همیشه منو توی قلب و ذهنت نگه داری. حتی اگه اذیتت کردم هم، حتی اگه از دستم ناراحت بودی هم، فقط منو فراموش نکنی. اصلا حتی اگه خواستی، میتونی از من دور بشی، ولی هیچوقت بهم نگو که فراموشم میکنی. من از اینکه توو خاطرات و قلبِ کسی که عاشقشم نباشم، خیلی میترسم. من با هر چیزی میتونم کنار بیام. من میتونم با دلتنگی کنار بیام، من میتونم با منو نخواستنت و از من دور شدنت کنار بیام؛ اما من هیچوقت نمیتونم با این کنار بیام که تو منو فراموش کنی. من هیچوقت نمیتونم با این کنار بیام که تو منو برای همیشه از قلب و ذهنت پاک میکنی. من خیلی دوستت دارم؛ اگه یه روز قرار شد که دیگه دوستم نداشته باشی، حداقل هیچوقت فراموشم نکن. منو بخاطر علاقهای که نسبت بهت داشتم و دارم، توی ذهن و قلبت نگه دار.
جیمین : ههه..تو با همین حرفات منو بازی دادی..هر..زه نفهم ..
جیمین دست ات رو گرفت و میبردش اتاق...
۷۶.۵k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.