منو باش فردا امتحان دارم بعد میام براتون پارت می زارم
منو باش فردا امتحان دارم بعد میام براتون پارت میزارم
پارت نمی دونم چند
جولیا به بدبختی بادام زمینی هارو خورد
دامیان:مرحله بعد اسم سگه آنیا چیه
جولیا و آنیا: باند
دامیان:این یکی زیادی آسون بود
دامیان:خب سوال بعدی کارتون مورد علاقه آنیا چیه
جولیا:سگ های نگهبان
آنیا: باند من قسمتی هم که دوست دارم فصل ۷ قسمت ۱
دامیان: چی ولی چطور ممکنه
آنیا می خواست تمام ماجرا رو برای دامیان تعریف کنه
که دامیان گفت: بزار بریم خونه اونجا تعریف کن
آنیا قبول کرد
سوار ماشین فراری شدن
رسیدن خونه دامیان
اونجا آنیا لباس نداشت ولی لباس زیرش داشت
لباس مجلسی رو درآورد یه لباس شلوارک با یه تیشرت پوشیده بود اومد روی مبل نشست
دامیان هم لباس رو عوض کرد اومد نشست بقل آنیا ـ آنیا داشت تازه داستان رو تعریف می کرد که دامیان بقلش کردو و لپش رو گاز گرفت(قبلش ۱۰۰ لیتر مشروب خورده بود)آنیا هم کم تر مشروب خورده بود اونم ۲۰ لیتر)
به خاطر همین هم گذاشت که دامیان کارش رو انجام بده دامیان داشت به صورت وحشیانه
آنیا رو می بوسید کم کم دامیان داشت لباس های انیارو در می آورد که کم کم آنیا هیچی لباس نداشت دامیان هم همینطور دامیان یه کی*س مارک جای گردن آنیا گذاشت
موقعیت:ساعت های ۱ بامداد
آنیا به خودش اومد و تعجب کرد اونم حسابی از تخت خواب بلند شد و رفت جای پنجره دید که جای دور افتادس (البته منظورم اینکه یه جایی هست که اونجا زیاد آدم جمع نمیشه اگر هم بخاد آدمی بیاد ساعت های ۷ صبح میاد) آنیا احساس کرد که یه نفر پشت سرشه
اونم دامیان بود داشت اونو (خودتون می دونید🙄🙄)آنیا:داری چیکار می کنی دامیان.
دامیان:همون کاری که همیشه دوست داشتم انجام بدم😉.
آنیا:داری چیکار می کنی پسر همسایه داره منو نگا می کنه
دامیان:دروغ نگو بابا اینجا اصلا همسایه وجود نداره
اهم اهم می خوام درس بخونم محض اطلاع تون نمی خوام امتحانم رو صفر شم می فهمید که واسه پارت بعد
۵۰تا لایک کامنت😜😜
ههههه تو خماری بمونیییید🤪🤪🤪🤪🤪🤪
پارت نمی دونم چند
جولیا به بدبختی بادام زمینی هارو خورد
دامیان:مرحله بعد اسم سگه آنیا چیه
جولیا و آنیا: باند
دامیان:این یکی زیادی آسون بود
دامیان:خب سوال بعدی کارتون مورد علاقه آنیا چیه
جولیا:سگ های نگهبان
آنیا: باند من قسمتی هم که دوست دارم فصل ۷ قسمت ۱
دامیان: چی ولی چطور ممکنه
آنیا می خواست تمام ماجرا رو برای دامیان تعریف کنه
که دامیان گفت: بزار بریم خونه اونجا تعریف کن
آنیا قبول کرد
سوار ماشین فراری شدن
رسیدن خونه دامیان
اونجا آنیا لباس نداشت ولی لباس زیرش داشت
لباس مجلسی رو درآورد یه لباس شلوارک با یه تیشرت پوشیده بود اومد روی مبل نشست
دامیان هم لباس رو عوض کرد اومد نشست بقل آنیا ـ آنیا داشت تازه داستان رو تعریف می کرد که دامیان بقلش کردو و لپش رو گاز گرفت(قبلش ۱۰۰ لیتر مشروب خورده بود)آنیا هم کم تر مشروب خورده بود اونم ۲۰ لیتر)
به خاطر همین هم گذاشت که دامیان کارش رو انجام بده دامیان داشت به صورت وحشیانه
آنیا رو می بوسید کم کم دامیان داشت لباس های انیارو در می آورد که کم کم آنیا هیچی لباس نداشت دامیان هم همینطور دامیان یه کی*س مارک جای گردن آنیا گذاشت
موقعیت:ساعت های ۱ بامداد
آنیا به خودش اومد و تعجب کرد اونم حسابی از تخت خواب بلند شد و رفت جای پنجره دید که جای دور افتادس (البته منظورم اینکه یه جایی هست که اونجا زیاد آدم جمع نمیشه اگر هم بخاد آدمی بیاد ساعت های ۷ صبح میاد) آنیا احساس کرد که یه نفر پشت سرشه
اونم دامیان بود داشت اونو (خودتون می دونید🙄🙄)آنیا:داری چیکار می کنی دامیان.
دامیان:همون کاری که همیشه دوست داشتم انجام بدم😉.
آنیا:داری چیکار می کنی پسر همسایه داره منو نگا می کنه
دامیان:دروغ نگو بابا اینجا اصلا همسایه وجود نداره
اهم اهم می خوام درس بخونم محض اطلاع تون نمی خوام امتحانم رو صفر شم می فهمید که واسه پارت بعد
۵۰تا لایک کامنت😜😜
ههههه تو خماری بمونیییید🤪🤪🤪🤪🤪🤪
۶۷۶
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.