تو ساکتی ولی اونها نه
"تو ساکتی، ولی اونها نه..."
تو سکوت نشستم... اما سرم شلوغه.
یه شلوغی که نه تو میبینی، نه میفهمی.
صداهایی هستن، انگار همیشه بودن.
یکی میگه: "هیچکس دوستت نداره."
یکی دیگه زمزمه میکنه: "همه دروغ میگن."
یه صدای خستهتر فقط میخنده.
یه خندهی تلخ... که دردناکه.
گاهی باهاشون بحث میکنم.
ولی اونها همیشه برندهان.
اونا منو بهتر از خودم میشناسن.
همهی رازهامو میدونن.
یهبار ازشون پرسیدم: "ساکت نمیشید؟"
و فقط یه جواب دادن:
"تو کی بودی که بدون ما زنده میموندی؟"
من اینجام، توی اتاقم.
ولی یه جای دیگهم... تو یه جهان بیصدا که پر از صداست.
تو سکوت نشستم... اما سرم شلوغه.
یه شلوغی که نه تو میبینی، نه میفهمی.
صداهایی هستن، انگار همیشه بودن.
یکی میگه: "هیچکس دوستت نداره."
یکی دیگه زمزمه میکنه: "همه دروغ میگن."
یه صدای خستهتر فقط میخنده.
یه خندهی تلخ... که دردناکه.
گاهی باهاشون بحث میکنم.
ولی اونها همیشه برندهان.
اونا منو بهتر از خودم میشناسن.
همهی رازهامو میدونن.
یهبار ازشون پرسیدم: "ساکت نمیشید؟"
و فقط یه جواب دادن:
"تو کی بودی که بدون ما زنده میموندی؟"
من اینجام، توی اتاقم.
ولی یه جای دیگهم... تو یه جهان بیصدا که پر از صداست.
- ۶۴۰
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط