عشق جذاب
پارت (اخر)
صبح ویو النا
با نور خورشید چشمام رو باز کردم به کوک نگاه کردم که منو ّبغل کرده خوابیده اروم جور یکه بیدار نشه از تخت اومدم پایین رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم دلم درد نداشت چون دیشب کوک برام ماساژ داد رفتم ت آشپزخونه که صبحونه درست کنم چون این یه عمارت جدیده خدمتکار استخدام نکردیم داشتم پنکیک هارو درست میکردم دستی دور کمرم حلقه شد
کوک : چه بوی خوبی راه انداختی
النا : برای ت درست کردم دیگه برو بشین تا بیارم
کوک :ولی من چیز دیگه ای میخوام
النا :چی
کوک :لباتو
النا : کوک دیشب به اندازه کافی بس بود
کوک : نه (النارو بغل میکنه و میبوسه )
النا : از دست تو
کوک :خنده خرگوشی
۴ سال بعد
کوک و النا صاحب ۲ تا بچه شده (پسو دختر)
ویو شب النا
بچه هارو خوابوندم لینا به من شبیه و جونگسو به کوک رفتم ت بالکن تا هوا بخورم من و کوک و بچه هامون همه خوشبختیم داشتم به سال های پیش فک میکردم که یکی از پشت بغلم کرد
اون فرد تمام زندگیمه اون فرد تمام خوشبختی منه
کوک :عزیزم داری به چی فک میکنی
النا :به اینکه چقد عاشقتم (کوک رو میبوسه )
* پایان *
صبح ویو النا
با نور خورشید چشمام رو باز کردم به کوک نگاه کردم که منو ّبغل کرده خوابیده اروم جور یکه بیدار نشه از تخت اومدم پایین رفتم یه حموم ۱۰ مینی گرفتم دلم درد نداشت چون دیشب کوک برام ماساژ داد رفتم ت آشپزخونه که صبحونه درست کنم چون این یه عمارت جدیده خدمتکار استخدام نکردیم داشتم پنکیک هارو درست میکردم دستی دور کمرم حلقه شد
کوک : چه بوی خوبی راه انداختی
النا : برای ت درست کردم دیگه برو بشین تا بیارم
کوک :ولی من چیز دیگه ای میخوام
النا :چی
کوک :لباتو
النا : کوک دیشب به اندازه کافی بس بود
کوک : نه (النارو بغل میکنه و میبوسه )
النا : از دست تو
کوک :خنده خرگوشی
۴ سال بعد
کوک و النا صاحب ۲ تا بچه شده (پسو دختر)
ویو شب النا
بچه هارو خوابوندم لینا به من شبیه و جونگسو به کوک رفتم ت بالکن تا هوا بخورم من و کوک و بچه هامون همه خوشبختیم داشتم به سال های پیش فک میکردم که یکی از پشت بغلم کرد
اون فرد تمام زندگیمه اون فرد تمام خوشبختی منه
کوک :عزیزم داری به چی فک میکنی
النا :به اینکه چقد عاشقتم (کوک رو میبوسه )
* پایان *
- ۸.۰k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط