حسودم،به انگشتهایتوقتی موهایت را مرتب میکنندحسودم،به چشمهایتوقتی تو را در آینه میبینندو حسودم،به زنی که رد شدن از لنزهای رنگیاش رنگ پیراهنت را عوض میکندچه کار کنم؟من زنِ روشنفکری نیستمانسانی غارنشینم،که قلبم هنوز در سرم میتپد