پارت25
پارت25
#زندگی_باتو
رفتم تو اتاق
و پشمام ریییخت
ا.ت:چیییییی
جونگکوک:یا هفت جد بنگتتن چتههههه
ا.ت:چرا فقط یه تخت دو نفره هسسسس
جونگکوک:من چه میدونم
برو رو زمین بخواب
برو دم در بخواب
من که راحتم
ا.ت: عوضی (تویییی گوزو)
جونگکوک:گگگگگگگ
غذا خوردیم
و برای اینکه امیلی شک نکنه زنگ زدم جیمین
ا.ت: الو
جیمین:الو(سرد)
ا.ت: امیلی اونجاس؟
جیمین:نه(سرد)
ا.ت:خب وقتی اومد زنگ میزنم که شک نکنه
جیمین: عا بای(سرد)
وقطع کرد
ا.ت : رو من قطع کرد؟؟؟
عا بای؟؟؟
گگگگگگگگگ
جونگکوک : خوددرگیری ؟
ا.ت : خفه شو لطفا
جونگکوک: اوکی ولی هوا خیلی خوبه
منم دوست دختر ندارم
پس بیا باهم بریم قدم بزنیم
ا.ت : اوکی ایده خوبیه
(پیام اومد برای ا.ت )
پیام:جیمین:امیلی اومد
ا.ت: یه لحظه صبر کن
(((در حال زنگ زدن به جیمین )))
ا.ت : الو سلام عزیزم
جیمین: الو سلام عسلم
خوبی؟
اوضاع چطوره
ا. ت: افتضاح
بدون تو اصلا خوب نیس
جیمین: عزیزم فقط همین یه روزه
زودی میام پیشت
ا.ت : کاش همیشه اینجوری باهام صحبت میکردی😔😔
جیمین: خودت باعث میشی اینجوری نباشم
ا.ت: اوکی
انگار تو کلا نفهمی( تویی بزغاله)
و قطع کردم
دست جونگکوکو گرفتم
ا.ت: برررریم
عه وا ببخشید دستتو گرفتم
من همیشه این کارو با جیمین انجام میدادم
باهمین اشتباه گرفتم
جونگ کوک : عیب نداره
فک کن من اونم
دعوا کردید؟
ا.ت: یه جورایی( تو ذهن ا.ت: یه جواریی؟؟ هه خنده داره زده تو گوشم )
رفتیم کلییی قدم زدیم
که یهو تو راهرو جونگکوک قلقلکم داد
همون جور داشتیم می رفتیم
که یهو منو براید استایل بغل کرد
که.چشمم خورد به جیمین و امیلی
ا.ت: جونگکوک پام دیگه درد نمیکنه میتونی بزاریم زمین
جونگکوک: چ..عاااا خب خوبه دستم شکست
جیمین: خوش میگذره عزیزم؟
ا.ت: وای عشقم نبودی رفتیم ساحل
فک کردم خوابی
تنهایم ترسیدم برم به کوک گفتم
باهام بیاد
که پام پیچ خورد کوک بیچاره ام مجبور شد تا اینجا منو بیاره
جیمین: واییی چاگی الان خوبی؟
ا.ت : بهترم
میای یکم تو اتاق ما
بعد برو
جیمین : اوکی
شایدم اصن نرفتم
ا.ت: چه بهتر
جونگکوک: عا اره هیون بیا
جیمین: اوکی بریم
عا راستی امیلی شی
شما برید
ا.ت : راستی تو با امیلی اینجا چیکار میکردی
جیمین : هیچی گفت میترسه بره دستشویی
ا.ت: عاااا
خب یه کارگر استخدام کنه
اینجوری تو هر شب باید از خوابت بزنی؟
( با خنده ) شوخی کردم
جونگ کوک : بریم دیگه
#زندگی_باتو
رفتم تو اتاق
و پشمام ریییخت
ا.ت:چیییییی
جونگکوک:یا هفت جد بنگتتن چتههههه
ا.ت:چرا فقط یه تخت دو نفره هسسسس
جونگکوک:من چه میدونم
برو رو زمین بخواب
برو دم در بخواب
من که راحتم
ا.ت: عوضی (تویییی گوزو)
جونگکوک:گگگگگگگ
غذا خوردیم
و برای اینکه امیلی شک نکنه زنگ زدم جیمین
ا.ت: الو
جیمین:الو(سرد)
ا.ت: امیلی اونجاس؟
جیمین:نه(سرد)
ا.ت:خب وقتی اومد زنگ میزنم که شک نکنه
جیمین: عا بای(سرد)
وقطع کرد
ا.ت : رو من قطع کرد؟؟؟
عا بای؟؟؟
گگگگگگگگگ
جونگکوک : خوددرگیری ؟
ا.ت : خفه شو لطفا
جونگکوک: اوکی ولی هوا خیلی خوبه
منم دوست دختر ندارم
پس بیا باهم بریم قدم بزنیم
ا.ت : اوکی ایده خوبیه
(پیام اومد برای ا.ت )
پیام:جیمین:امیلی اومد
ا.ت: یه لحظه صبر کن
(((در حال زنگ زدن به جیمین )))
ا.ت : الو سلام عزیزم
جیمین: الو سلام عسلم
خوبی؟
اوضاع چطوره
ا. ت: افتضاح
بدون تو اصلا خوب نیس
جیمین: عزیزم فقط همین یه روزه
زودی میام پیشت
ا.ت : کاش همیشه اینجوری باهام صحبت میکردی😔😔
جیمین: خودت باعث میشی اینجوری نباشم
ا.ت: اوکی
انگار تو کلا نفهمی( تویی بزغاله)
و قطع کردم
دست جونگکوکو گرفتم
ا.ت: برررریم
عه وا ببخشید دستتو گرفتم
من همیشه این کارو با جیمین انجام میدادم
باهمین اشتباه گرفتم
جونگ کوک : عیب نداره
فک کن من اونم
دعوا کردید؟
ا.ت: یه جورایی( تو ذهن ا.ت: یه جواریی؟؟ هه خنده داره زده تو گوشم )
رفتیم کلییی قدم زدیم
که یهو تو راهرو جونگکوک قلقلکم داد
همون جور داشتیم می رفتیم
که یهو منو براید استایل بغل کرد
که.چشمم خورد به جیمین و امیلی
ا.ت: جونگکوک پام دیگه درد نمیکنه میتونی بزاریم زمین
جونگکوک: چ..عاااا خب خوبه دستم شکست
جیمین: خوش میگذره عزیزم؟
ا.ت: وای عشقم نبودی رفتیم ساحل
فک کردم خوابی
تنهایم ترسیدم برم به کوک گفتم
باهام بیاد
که پام پیچ خورد کوک بیچاره ام مجبور شد تا اینجا منو بیاره
جیمین: واییی چاگی الان خوبی؟
ا.ت : بهترم
میای یکم تو اتاق ما
بعد برو
جیمین : اوکی
شایدم اصن نرفتم
ا.ت: چه بهتر
جونگکوک: عا اره هیون بیا
جیمین: اوکی بریم
عا راستی امیلی شی
شما برید
ا.ت : راستی تو با امیلی اینجا چیکار میکردی
جیمین : هیچی گفت میترسه بره دستشویی
ا.ت: عاااا
خب یه کارگر استخدام کنه
اینجوری تو هر شب باید از خوابت بزنی؟
( با خنده ) شوخی کردم
جونگ کوک : بریم دیگه
۵.۳k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.