پارت24
پارت24
#زندگی_باتو
همه باهم:خوش بختیم
امیلی:میشه من تو اتاق روبه دریا باشم؟
فقط اون ویو رو میتونم وگرنه نمیتونم تو اتاق بمونم
تهیونگ:امم امممم امیلی چیزه
اونجا اتاق ا. ت جیمینه
ا. ت جیمین:خب ما میریم به جا دیگه
تهیونگ:ا. ت تو میری پیشه کوک؟
جیمین:(از عصبانیت داره میترکه)
جونگکوک:(از خوشحالی داره میترکه)
ا. ت:من؟؟؟ نمیدونم
امیلی:اگه مشکل دارید که ولش
ا. ت:نه عزیزم باشه میرم
تهیونگ:فقط در حد 1.2 شبه مبرم به اتاق ویو دریا میگیرم براش
ا. ت:اوکیه
جیمین:بدون هیچ حرفی فقط رفت
و با عصبانیت به آ. ت نگا میکرد
ا. ت:(قبرمو کننننننندم)
جونگکوک:اووو ا. ت خانوم میخوان پیش بنده باشن؟؟؟
ا. ت:اگه. مجبور نبودم 10000سال سیاهم نمیومدم
جیمین:ا. ت یه دیقه بیا(خیلی سرد)
ا. ت:اومدم
جیمین:(یکی. میزنه دره گوشه ا. ت)
ا. ت:(سکوت)
جیمین:میخوایی پیشه اون مرتیکه بخووابیییی(داد)
ا. ت:ج.. یمین ت.. تو الان منو ز.. زدی؟
جیمین:نباید میزدم؟ اون از بار اون از تو ماشین اینم از این
میخوایی کات کن....
ه.. هیچی ا. ت نشنیده بگیر
و گذاشت رفت
ا. ت:(گریه)
باشه جیمین شی خودت خواستی
رفتم دسته ساکمو گرفتم
جفت جونگکوک راه میرفتم جیمینم یکمی از ما جلوتر بود
ا. ت:کوک میشه ساکمو بیاری
سنگینه
جونگکوک:ک.. کوک؟؟آفرین بلخره یاد گرفتی
ساکتو بده دوس پسرت بیاره
ا. ت:دوس ندارم
جونگکوک:خودمم میخواستم بگم بده من بیارم گفتم الان دوباره ضایم میکنی
ا. ت:نههه(با لبخند و خنده)
یه لحظه چشمم به جیمین افتاد که بدجوری داره از عصبانیت میسوزه
خیلی از دستش عصبانی و ناراحت بودم
و ازش معذرت خواهی کردم اون اومد خابوند دره گوشم گفت بیا کات کنیم؟؟؟؟ناسلامتی من قرار بود ازدواج کنیم
واقعا قلبمو بدجوری شکست
جونگکوک:ا. تتتت کجایی دوساعته بیا تو دیگه
ا. ت:اومدممممم
چشمم افتاد به امیلی که خیلی با جیمین چص میگفت 🗿 🚬 و زر میزد هی
پس منم خواستم اذییتش کنم
ا. ت:عشقمممم
رفتم زدم به امیلی که بره کنار وپریدم بغل جیمین
ا. ت:(خیلی آروم دره گوشه جیمین) فک نکن ناراحت نیستم فقط چون این عن خانوم بهت میچسبید اومدم یه کاری کنم
ا. ت:بهت زنگ میزنم
جیمین:اوکی بای چاگیا
و رفتم تو اتاق
لایک و فالو یادتون نره
#زندگی_باتو
همه باهم:خوش بختیم
امیلی:میشه من تو اتاق روبه دریا باشم؟
فقط اون ویو رو میتونم وگرنه نمیتونم تو اتاق بمونم
تهیونگ:امم امممم امیلی چیزه
اونجا اتاق ا. ت جیمینه
ا. ت جیمین:خب ما میریم به جا دیگه
تهیونگ:ا. ت تو میری پیشه کوک؟
جیمین:(از عصبانیت داره میترکه)
جونگکوک:(از خوشحالی داره میترکه)
ا. ت:من؟؟؟ نمیدونم
امیلی:اگه مشکل دارید که ولش
ا. ت:نه عزیزم باشه میرم
تهیونگ:فقط در حد 1.2 شبه مبرم به اتاق ویو دریا میگیرم براش
ا. ت:اوکیه
جیمین:بدون هیچ حرفی فقط رفت
و با عصبانیت به آ. ت نگا میکرد
ا. ت:(قبرمو کننننننندم)
جونگکوک:اووو ا. ت خانوم میخوان پیش بنده باشن؟؟؟
ا. ت:اگه. مجبور نبودم 10000سال سیاهم نمیومدم
جیمین:ا. ت یه دیقه بیا(خیلی سرد)
ا. ت:اومدم
جیمین:(یکی. میزنه دره گوشه ا. ت)
ا. ت:(سکوت)
جیمین:میخوایی پیشه اون مرتیکه بخووابیییی(داد)
ا. ت:ج.. یمین ت.. تو الان منو ز.. زدی؟
جیمین:نباید میزدم؟ اون از بار اون از تو ماشین اینم از این
میخوایی کات کن....
ه.. هیچی ا. ت نشنیده بگیر
و گذاشت رفت
ا. ت:(گریه)
باشه جیمین شی خودت خواستی
رفتم دسته ساکمو گرفتم
جفت جونگکوک راه میرفتم جیمینم یکمی از ما جلوتر بود
ا. ت:کوک میشه ساکمو بیاری
سنگینه
جونگکوک:ک.. کوک؟؟آفرین بلخره یاد گرفتی
ساکتو بده دوس پسرت بیاره
ا. ت:دوس ندارم
جونگکوک:خودمم میخواستم بگم بده من بیارم گفتم الان دوباره ضایم میکنی
ا. ت:نههه(با لبخند و خنده)
یه لحظه چشمم به جیمین افتاد که بدجوری داره از عصبانیت میسوزه
خیلی از دستش عصبانی و ناراحت بودم
و ازش معذرت خواهی کردم اون اومد خابوند دره گوشم گفت بیا کات کنیم؟؟؟؟ناسلامتی من قرار بود ازدواج کنیم
واقعا قلبمو بدجوری شکست
جونگکوک:ا. تتتت کجایی دوساعته بیا تو دیگه
ا. ت:اومدممممم
چشمم افتاد به امیلی که خیلی با جیمین چص میگفت 🗿 🚬 و زر میزد هی
پس منم خواستم اذییتش کنم
ا. ت:عشقمممم
رفتم زدم به امیلی که بره کنار وپریدم بغل جیمین
ا. ت:(خیلی آروم دره گوشه جیمین) فک نکن ناراحت نیستم فقط چون این عن خانوم بهت میچسبید اومدم یه کاری کنم
ا. ت:بهت زنگ میزنم
جیمین:اوکی بای چاگیا
و رفتم تو اتاق
لایک و فالو یادتون نره
۸.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.