قلبمـ❤ ـــو پـــس بـ ـده:💖 قسمت بیست و ششم💖
قلبمـ❤ ـــو پـــس بـ ـده:💖 قسمت بیست و ششم💖
سهون:
دیدم لپاش سرخ شده بود یکم برگشتم گگفتم مگه تو خجااالتم میکشی؟!؟
جلل خالق منو نیگا ببینم اشتبا میکنم یا ن؟!؟فک کنم دارم اشتبا میکنم اخه تو ک از هیچکسی خجالت نمیکشی ...؟!؟
جی یون:
رو دماغمو چین دادم
به تو چ برو بیرون وگرنه مامانتو صدامیزنم
چیه خیلی خوشت اومده دلت نمیاد بری
سهون:
اوک باشه رفتم
خدا زده تو سر من اگ از تو خوشم بیاد
چیکار به مادرم داری بخوای صداش بزنی؟!؟میگم بچه ای میگی نه ...
جی یون:
کارت گیرمنه نمیتونے تنهایی بری خدا زده تو سرت خبرنداری
بالاخره رفت بیرون بدو بدو رفتم سمت در اتاق و قفلش کردم وپشتمو تکیه دادم به در گر گرفته بودم قلبم رو هزاربود بادستم صورتمو باد زدم پسره ی پررو قلبم اومدتودهنم خب چی بپوشم؟نگاهی ب لباسایی که دراورده بود انداختم لبحنداوند رو لبم محکم از خودم ویشگون گرفتم چراخندیدی دختره ی دیوونخ
ولی چون سلیقش خوبه همینارو میپوشم همون لباسارو پوشیدم از قصد نشستم روتخت تا طول بدم و یکم اذیتش کنم
سهون: پووووف چرا اینقد طولش میدی دختر اه
از پایین پله ها داد زدم جی یون من رفففتم خودت با تاکسی بیا ...
جی یون:
چے؟؟؟باتاکسے؟
سریع ازجام بلندشدم و گفتم صبرکن الان میام چمدونمو کشون کشون از اتاق اوردم بیرون
روی اخرین پله وایستاده بودم حالا ایتو چجوری ببرم پایین یواش یواش داشتم میبردمش پایین
(هه اونقد شخصیت نداره که کمکم کنه اخه منو اینو چجوری ببرم پایین)
سهون:
از اتاقم در اومدم (تلفنمو جا گذاشته بودم)رفتم سمتش پشت سرش ایستادمو گفتم بدش به من بچه جون ساکشو گرفتم و بردم پایین و گذاشتمش توی ماشین ... بدو بریم الان از پرواز جا میمونیم ...
سهون:
دیدم لپاش سرخ شده بود یکم برگشتم گگفتم مگه تو خجااالتم میکشی؟!؟
جلل خالق منو نیگا ببینم اشتبا میکنم یا ن؟!؟فک کنم دارم اشتبا میکنم اخه تو ک از هیچکسی خجالت نمیکشی ...؟!؟
جی یون:
رو دماغمو چین دادم
به تو چ برو بیرون وگرنه مامانتو صدامیزنم
چیه خیلی خوشت اومده دلت نمیاد بری
سهون:
اوک باشه رفتم
خدا زده تو سر من اگ از تو خوشم بیاد
چیکار به مادرم داری بخوای صداش بزنی؟!؟میگم بچه ای میگی نه ...
جی یون:
کارت گیرمنه نمیتونے تنهایی بری خدا زده تو سرت خبرنداری
بالاخره رفت بیرون بدو بدو رفتم سمت در اتاق و قفلش کردم وپشتمو تکیه دادم به در گر گرفته بودم قلبم رو هزاربود بادستم صورتمو باد زدم پسره ی پررو قلبم اومدتودهنم خب چی بپوشم؟نگاهی ب لباسایی که دراورده بود انداختم لبحنداوند رو لبم محکم از خودم ویشگون گرفتم چراخندیدی دختره ی دیوونخ
ولی چون سلیقش خوبه همینارو میپوشم همون لباسارو پوشیدم از قصد نشستم روتخت تا طول بدم و یکم اذیتش کنم
سهون: پووووف چرا اینقد طولش میدی دختر اه
از پایین پله ها داد زدم جی یون من رفففتم خودت با تاکسی بیا ...
جی یون:
چے؟؟؟باتاکسے؟
سریع ازجام بلندشدم و گفتم صبرکن الان میام چمدونمو کشون کشون از اتاق اوردم بیرون
روی اخرین پله وایستاده بودم حالا ایتو چجوری ببرم پایین یواش یواش داشتم میبردمش پایین
(هه اونقد شخصیت نداره که کمکم کنه اخه منو اینو چجوری ببرم پایین)
سهون:
از اتاقم در اومدم (تلفنمو جا گذاشته بودم)رفتم سمتش پشت سرش ایستادمو گفتم بدش به من بچه جون ساکشو گرفتم و بردم پایین و گذاشتمش توی ماشین ... بدو بریم الان از پرواز جا میمونیم ...
۸.۸k
۱۸ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.