کلافه پوفی کشیدم که از روی پام بلند و شد سرش تو فاصلهی ...
"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟹"
کلافه پوفی کشیدم که از روی پام بلند و شد ، سرش تو فاصلهی میلیمتری صورتم قرار داشت و چشماش از شیطنت برق میزد . من خوب این حالتش و میشناختم ، پسرهی بیشعور جذاب مارموز میخواست از شرایط سواستفاده کنه ، سرش و به هدف بوسیدن جلوتر آورد که انگشت اشارهام و روی لباش گذاشتم و گفتم :
ــــ بریم بیرون قدم بزنیم ؟
پوکر فیس بهم خیره شد و گفت :
تهیونگ ــــ من که بلاخره تو رو گیرت میارم حالا هی فرار کن
بعد از روی مبل بلند شد و رفت تا لباس گرم بپوشه ، سرخوش از اینکه تونستم نقشههاش و نقشه بر آب کنم کاپشنم و تنم کردم و منتظر موندم تا ته بیاد
چیزی نگذشت که دوباره با همون پالتویی که صبح کشیده بود برگشت ، دستم و تو دستش قفل کرد و همقدم با هم بیرون زدیم ، به خاطر بارون خاک نمدار شده بود و بوی خوبش ریههام رو نوازش کرد ، عاشق این هوا بودم و با هیچی عوضش نمیکردم
تهیونگ ــــ اینجا چقدر هوا خنکه
با این حرفش تازه به خودم اومدم و فهمیدم انقدر تو فکر و خیال بودم اصلا حواسم نبوده که کجا میریم ، با هضم اینکه لبهی دره ایستادم جیغ بلندی کشیدم و خواستم فرار کنم که دستم و محکم گرفت و با صدای بلند خندید ، مرتیکه ببین داشت چجوری اذیتم میکرد ، وقتی دیدم راه فراری نیست به خودش پناه بردم و دستام و دورش حلقه کردم و چشمام و محکم روی هم فشار دادم جوری که حس کردم الان کور میشم
ــــ تهیونگ تروخدا اینجوری اذیتم نکن من از ارتفاع میترسم
با صدایی که هنوز ته مایهای از خنده داشت گفت :
تهیونگ ــــ نه دیگه نشد ، اون وقت در ازاش بهم چی میرسه ؟
با حرص جیغ زدم :
ــــ تـــــــهـــــــیـــــــونــــــــگ
تهیونگ ــــ خوب چیه معامله باید ² سر برد باشه دیگه مجه نه ؟
ــــ خیلی خوب باشه هر چی بخوای بهت میدم
تهیونگ ــــ هر چیزی ؟
ــــ هر چیزی
تهیونگ ــــ قول ؟
ــــ قول قول قوله قول فقط من و از اینجا ببر (خب خانم کیم خودت و برای شب آماده کن 😈)
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟷𝟹"
کلافه پوفی کشیدم که از روی پام بلند و شد ، سرش تو فاصلهی میلیمتری صورتم قرار داشت و چشماش از شیطنت برق میزد . من خوب این حالتش و میشناختم ، پسرهی بیشعور جذاب مارموز میخواست از شرایط سواستفاده کنه ، سرش و به هدف بوسیدن جلوتر آورد که انگشت اشارهام و روی لباش گذاشتم و گفتم :
ــــ بریم بیرون قدم بزنیم ؟
پوکر فیس بهم خیره شد و گفت :
تهیونگ ــــ من که بلاخره تو رو گیرت میارم حالا هی فرار کن
بعد از روی مبل بلند شد و رفت تا لباس گرم بپوشه ، سرخوش از اینکه تونستم نقشههاش و نقشه بر آب کنم کاپشنم و تنم کردم و منتظر موندم تا ته بیاد
چیزی نگذشت که دوباره با همون پالتویی که صبح کشیده بود برگشت ، دستم و تو دستش قفل کرد و همقدم با هم بیرون زدیم ، به خاطر بارون خاک نمدار شده بود و بوی خوبش ریههام رو نوازش کرد ، عاشق این هوا بودم و با هیچی عوضش نمیکردم
تهیونگ ــــ اینجا چقدر هوا خنکه
با این حرفش تازه به خودم اومدم و فهمیدم انقدر تو فکر و خیال بودم اصلا حواسم نبوده که کجا میریم ، با هضم اینکه لبهی دره ایستادم جیغ بلندی کشیدم و خواستم فرار کنم که دستم و محکم گرفت و با صدای بلند خندید ، مرتیکه ببین داشت چجوری اذیتم میکرد ، وقتی دیدم راه فراری نیست به خودش پناه بردم و دستام و دورش حلقه کردم و چشمام و محکم روی هم فشار دادم جوری که حس کردم الان کور میشم
ــــ تهیونگ تروخدا اینجوری اذیتم نکن من از ارتفاع میترسم
با صدایی که هنوز ته مایهای از خنده داشت گفت :
تهیونگ ــــ نه دیگه نشد ، اون وقت در ازاش بهم چی میرسه ؟
با حرص جیغ زدم :
ــــ تـــــــهـــــــیـــــــونــــــــگ
تهیونگ ــــ خوب چیه معامله باید ² سر برد باشه دیگه مجه نه ؟
ــــ خیلی خوب باشه هر چی بخوای بهت میدم
تهیونگ ــــ هر چیزی ؟
ــــ هر چیزی
تهیونگ ــــ قول ؟
ــــ قول قول قوله قول فقط من و از اینجا ببر (خب خانم کیم خودت و برای شب آماده کن 😈)
- ۴.۳k
- ۰۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط