{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️ }
{رمان خلافکار جذاب من 😈 ❤️ }
《Part ⁶》
#ارسلان
صبح که پاشدم دیدم از پایین صدای دادو بیداد میاد
خواب آلود رفتم پایین که دیدم آیناز موهای مارال داره میکشه و دادو بیداد میکنه
اون لحظه نمیدونستم بخندم یا برم نجاتش بدم
آیناز با داد هیی میگفت تو با کی بود بی همه چیز
مارال باحرفی که زد خونم به جوش آمد رفتم فکشو گرفتم و فشار دادم
هرزه ولم کن
چی گفتی یه بار دیگه بگو
باترس نگام کردش
آیناز ولش کن
باشه
چیشده
آیناز با بغض گفت
ارسلانی
جان ارسلان
اون بهم گفت که وقتی تو کارت باهام تموم شه مثل دستمال منو میندازی بیرون
خونم به جوش آمد چیییی
آیناز یهوو بغضش ترکید گفت
آره تومنو مثل دخترایی بیرونی میدونی واقعا که من مثل اونا نیستند
نه آیناز اشتباه برداشت کردی دورت بگردم من
نگاهی به مارال کردم که داشت با پیروزی به آیناز نگاه میکرد
مارال
باترس گفت
بله
تو این حرفارو به آیناز گفتی هااان
هااان رو باصدای بلند گفتم که شونه های آیناز بالا پرید
ب...بله گفتم
اولین روز چی گفتم که اگه به آیناز بی احترامی کنید اخراجتون نمیکنم بلای بدتر سرتون میارم یادت آمد
آیناز گفتی
ارسلان
نگاهی بهش کردم که رنگ پرید بود
رفتم بغلش کردم و گذاشتمش روی مبل
جانم چی شدی تو
میسه یه لیوان آب بدی
به مارال نکاه بدی کردن و گفتم مگه کوری نمیبینی حالش بده گمشو آب بیار
وقتی ابو آورد آیناز یکمی خورد
نارال آمد بره که گفت کحا بیا بشین اینجا ببینم
آیناز از اون تا آخر موبه مو تعریف کن
آیناز شروع کرد به تعریف کردن
امم اول پاشدم رفتم حموم و اومدم بیرون و اومدم پایین تا صبحونه بخورم که مارال بهم گفت توهم مثل همونایی که آقا میاره تورم دوروز دیگه میندازه بیرون و یه سلی بهم زد نگا هنوز دستش روی صورتم رونمایی میکنه
با عصبانیت به مارال نکاه کردم و گفت
خب
بعد توجه ایی نکردم نه به حرفش نه به سیلیش گفتم کم حرف بزن صبحونه رو واسمون آماده کن رفت و با غذای سگ برگشت
گریه کرد
و من موهاشو گرفتم که خودتم میدونی بعدش گی،شدش
هق هق میکرد
یعنی الان تو تا الان گرسنه موندی
ا...آره
مارال باداد گفتم
بل....بله آقا
فاتحتو بخون
میلاد میلاد
آقا غلط کردم ببخشید
خفه شو
بله آقا
میلاد ایشون رو ببر اتاق شکنجه و با چند نفر
ازش پذیرایی کنید و بیاریدش
میلاد با پوزخند گفت
چشم آقا و با زور مارال رو بردند
رفتم آیناز رو بغل کردم و گفتم
😈ادامه دارد 😈
《Part ⁶》
#ارسلان
صبح که پاشدم دیدم از پایین صدای دادو بیداد میاد
خواب آلود رفتم پایین که دیدم آیناز موهای مارال داره میکشه و دادو بیداد میکنه
اون لحظه نمیدونستم بخندم یا برم نجاتش بدم
آیناز با داد هیی میگفت تو با کی بود بی همه چیز
مارال باحرفی که زد خونم به جوش آمد رفتم فکشو گرفتم و فشار دادم
هرزه ولم کن
چی گفتی یه بار دیگه بگو
باترس نگام کردش
آیناز ولش کن
باشه
چیشده
آیناز با بغض گفت
ارسلانی
جان ارسلان
اون بهم گفت که وقتی تو کارت باهام تموم شه مثل دستمال منو میندازی بیرون
خونم به جوش آمد چیییی
آیناز یهوو بغضش ترکید گفت
آره تومنو مثل دخترایی بیرونی میدونی واقعا که من مثل اونا نیستند
نه آیناز اشتباه برداشت کردی دورت بگردم من
نگاهی به مارال کردم که داشت با پیروزی به آیناز نگاه میکرد
مارال
باترس گفت
بله
تو این حرفارو به آیناز گفتی هااان
هااان رو باصدای بلند گفتم که شونه های آیناز بالا پرید
ب...بله گفتم
اولین روز چی گفتم که اگه به آیناز بی احترامی کنید اخراجتون نمیکنم بلای بدتر سرتون میارم یادت آمد
آیناز گفتی
ارسلان
نگاهی بهش کردم که رنگ پرید بود
رفتم بغلش کردم و گذاشتمش روی مبل
جانم چی شدی تو
میسه یه لیوان آب بدی
به مارال نکاه بدی کردن و گفتم مگه کوری نمیبینی حالش بده گمشو آب بیار
وقتی ابو آورد آیناز یکمی خورد
نارال آمد بره که گفت کحا بیا بشین اینجا ببینم
آیناز از اون تا آخر موبه مو تعریف کن
آیناز شروع کرد به تعریف کردن
امم اول پاشدم رفتم حموم و اومدم بیرون و اومدم پایین تا صبحونه بخورم که مارال بهم گفت توهم مثل همونایی که آقا میاره تورم دوروز دیگه میندازه بیرون و یه سلی بهم زد نگا هنوز دستش روی صورتم رونمایی میکنه
با عصبانیت به مارال نکاه کردم و گفت
خب
بعد توجه ایی نکردم نه به حرفش نه به سیلیش گفتم کم حرف بزن صبحونه رو واسمون آماده کن رفت و با غذای سگ برگشت
گریه کرد
و من موهاشو گرفتم که خودتم میدونی بعدش گی،شدش
هق هق میکرد
یعنی الان تو تا الان گرسنه موندی
ا...آره
مارال باداد گفتم
بل....بله آقا
فاتحتو بخون
میلاد میلاد
آقا غلط کردم ببخشید
خفه شو
بله آقا
میلاد ایشون رو ببر اتاق شکنجه و با چند نفر
ازش پذیرایی کنید و بیاریدش
میلاد با پوزخند گفت
چشم آقا و با زور مارال رو بردند
رفتم آیناز رو بغل کردم و گفتم
😈ادامه دارد 😈
۳۰۰
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.