شخصیت تهیونگ ناشنوا هست و کم کم داره تبدیل به یه زامبی می
شخصیت تهیونگ ناشنوا هست و کم کم داره تبدیل به یه زامبی میشه ..
آیو با تهیونگ فرار میکنه و سعی میکنه جایی مخفیش کنه تا دست اون مکعبهای غول پیکر بهش نرسه و خودش هم قایم بشه چون شهر و زمین از بین رفته و هر لحظه امکان داره اون مکعب ها اینارو هم پیدا کنن..
این دوتا بعد از دویدنای زیاد و طی کردن راه دور خارج از شهر به یک مکان متروک میرسن که میتونن قبل مرگشون یکم خوشحال باشن و ازدواجشون رو به تصویر بکشن ..
در حال گشتن اون مکان متروک بودن که یهو از توی یکی از فروشگاهها یه دوربین قدیمی و سالم پیدا کردن .. تهیونگ با اون چشمش که سالم بود دوربین رو به طرف ایو گرفت و بهش نگاه کرد و دید خلاف اونی که هست دیده میشه ، باهم تصمیم گرفتن تا با این دوربین لحظات شاد و خوبی که داشتن رو دوباره و برای آخرین بار باهم ببینن(ㅠㅠ(
اونت همه جاهایی که قبلا باهم رفته بودن رو دوباره تکرار کردن... رفتن به رستوران و خوردن شیرینی های مختلف... گرفتن مراسم عروسی... عکاسی دو نفرشون... و کلی خاطرات دیگه که اون دوربین بهشون نشون داد.... پس با اون دوربین میتونست رویاشونو زندگی کنن حتی برای یک مدت کوتاه قبل از مرگشون .
در آخر بعد همه این اتفاقات به ظاهر زیبا و خوش اون دوربین رو ول میکنن و اون موجود ویرانگر که مکعبیه پیداشون میکنه... اولش آیو میخواد تا جلو بره و از تهیونگ محافظت کنه اما تهیونگ این اجازه رو نمیده و خودش با برداشتن یک میله به اون مکعب حمله میکنه ، اون مکعب قرمز میشه که نشونهی عصبانیتشه ، اون قرمز تر و خشمگین تر میشه ، آیو اون چشم تهیونگ که میبینه رو با دستش میبنده تا این صحنه عذاب آور رو بیشتر از این نبینه و نترسه ، و در نهایت خشم اون موجود ویرانگر متلاشی میشه و این دو رو نابود میکنه ، تیکه لباسای اونا مثل بقیه کسانی که این سرنوشت عشق براشون رقم خورد بود روی اون کوه لباس ها قرار میگیره ..
♡و عشق این دو زوج تا آخرین لحظه عمرشون باقی و پایدار میمونهㅠㅠ
عشق باعث شد تا آخرین لحظه این شرایط رو تحمل کنن و حتی در سخت ترین شرایط سعی کنن لحظات خوبی رو باهم بسازن:>>
جایی که لازم شد از هم محافظت کنن و تا آخرین لحظه ای که نفس میکشن پیش هم باشن.
پس عشق برای همیشه برنده هست.
آیو با تهیونگ فرار میکنه و سعی میکنه جایی مخفیش کنه تا دست اون مکعبهای غول پیکر بهش نرسه و خودش هم قایم بشه چون شهر و زمین از بین رفته و هر لحظه امکان داره اون مکعب ها اینارو هم پیدا کنن..
این دوتا بعد از دویدنای زیاد و طی کردن راه دور خارج از شهر به یک مکان متروک میرسن که میتونن قبل مرگشون یکم خوشحال باشن و ازدواجشون رو به تصویر بکشن ..
در حال گشتن اون مکان متروک بودن که یهو از توی یکی از فروشگاهها یه دوربین قدیمی و سالم پیدا کردن .. تهیونگ با اون چشمش که سالم بود دوربین رو به طرف ایو گرفت و بهش نگاه کرد و دید خلاف اونی که هست دیده میشه ، باهم تصمیم گرفتن تا با این دوربین لحظات شاد و خوبی که داشتن رو دوباره و برای آخرین بار باهم ببینن(ㅠㅠ(
اونت همه جاهایی که قبلا باهم رفته بودن رو دوباره تکرار کردن... رفتن به رستوران و خوردن شیرینی های مختلف... گرفتن مراسم عروسی... عکاسی دو نفرشون... و کلی خاطرات دیگه که اون دوربین بهشون نشون داد.... پس با اون دوربین میتونست رویاشونو زندگی کنن حتی برای یک مدت کوتاه قبل از مرگشون .
در آخر بعد همه این اتفاقات به ظاهر زیبا و خوش اون دوربین رو ول میکنن و اون موجود ویرانگر که مکعبیه پیداشون میکنه... اولش آیو میخواد تا جلو بره و از تهیونگ محافظت کنه اما تهیونگ این اجازه رو نمیده و خودش با برداشتن یک میله به اون مکعب حمله میکنه ، اون مکعب قرمز میشه که نشونهی عصبانیتشه ، اون قرمز تر و خشمگین تر میشه ، آیو اون چشم تهیونگ که میبینه رو با دستش میبنده تا این صحنه عذاب آور رو بیشتر از این نبینه و نترسه ، و در نهایت خشم اون موجود ویرانگر متلاشی میشه و این دو رو نابود میکنه ، تیکه لباسای اونا مثل بقیه کسانی که این سرنوشت عشق براشون رقم خورد بود روی اون کوه لباس ها قرار میگیره ..
♡و عشق این دو زوج تا آخرین لحظه عمرشون باقی و پایدار میمونهㅠㅠ
عشق باعث شد تا آخرین لحظه این شرایط رو تحمل کنن و حتی در سخت ترین شرایط سعی کنن لحظات خوبی رو باهم بسازن:>>
جایی که لازم شد از هم محافظت کنن و تا آخرین لحظه ای که نفس میکشن پیش هم باشن.
پس عشق برای همیشه برنده هست.
۵.۲k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.