-به من بود می گفتم دو ساعت
-به من بود میگفتم دو ساعت
آفتاب بياد،بيست و دو ساعت بقيه شب باشه....
+عههه چرا خب؟
-چون همهی دردا از حرف نزدنه...همه حرفهای نزدهت شب يادت ميُفته.
خودِ تو ، اگر پتو میپيچيدی دورت ميزدی از خونه بيرون از جلوی خونشون رد میشدی يهو در باز میشد اونم اومده بود يه دوری بزنه
بهش نمیگفتی دلت براش تنگ شده؟!!
ولی الان چی؟!
پتو رو میپيچی دورت به اون پهلو ميشی چشماتو محكم میبندی فردا صبح باز لباس رسمياتو میپوشی به جلو خونشون كه ميرسی قدمهاتو تند میكنی رد ميشی.
تاريكی ميذاره حرف بزنی...
روشنايی خفهَت میكنه!!!
#افسون
آفتاب بياد،بيست و دو ساعت بقيه شب باشه....
+عههه چرا خب؟
-چون همهی دردا از حرف نزدنه...همه حرفهای نزدهت شب يادت ميُفته.
خودِ تو ، اگر پتو میپيچيدی دورت ميزدی از خونه بيرون از جلوی خونشون رد میشدی يهو در باز میشد اونم اومده بود يه دوری بزنه
بهش نمیگفتی دلت براش تنگ شده؟!!
ولی الان چی؟!
پتو رو میپيچی دورت به اون پهلو ميشی چشماتو محكم میبندی فردا صبح باز لباس رسمياتو میپوشی به جلو خونشون كه ميرسی قدمهاتو تند میكنی رد ميشی.
تاريكی ميذاره حرف بزنی...
روشنايی خفهَت میكنه!!!
#افسون
۲.۷k
۱۷ مهر ۱۳۹۹