𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
[Part ۱۴]
سوهو بود با لباس بیمارستان هنوز سرمش توی دستاش بود و آروم آروم و شَل شَل داشت میاد سمتم منم آروم از حالت خوابیده بیرون آمدم و نشستم
ارورا : خوبی سوهو؟ چرا آمدی؟ من باید میومدم!
سوهو : تو وضعت از من بد تر بود ،من باید میومدم دیدنت [با درد]
آمد روی مبل کنار تختم نشست که همون لحظه قامت دکتر جلوی در ظاهر شد
دکتر : حالتون خوبه خانم کیم ؟
ارورا : بهترم مرسی ، کی مرخص میشم ؟
دکتر : فعلا که وضعیتتون ثابته ، با این وضیعت فردا صبح مرخص میشید
ارورا: مرسی
دکتر ماینه های لازم رو انجام داد و رفت که منو کانگ تنها موندیم
کانگ : خب ، جوابت چیه؟
ارورا : یاااا یه ذره صبر کن ، فردا شب تولدته ها!
کانگ : اوه یادم نبود
ارورا : فردا صبح برمیگردیممممم
کانگ : ولی تو خوب نیس...
ارورا : من خوبم دیدی که دکترم گفت
کانگ : باشع[لبخند]
خلاصه با کلی اصرار بچه ها رو فرستادم خونه و خودمم از خواب بیهوش شدم
[پرش زمانی به صبح]
با درد شدیدی توی دستم از خواب بیدار شدم ولی با دیدن کانگ روبه روم دردمو پنهون کردم
ارورا : عه اینجا چیکار میکنی؟[لبخند فیک]
کانگ : برات لباس آوردم
ارورا : عا مرسی
با کمک هانول لباسامو پوشیدم
[عکس لباس ارورا رو میزارم]
و با جت شخصی برگشتیم سئول
به محض رسیدنم به خونه مارا به سرعت به سمتم آمد و بغلم کرد
مارا : آخ دختر قشنگم خوبی؟ [نگران]
ارورا : اونجا بودم ماهی یه بار زنگ میزدی حالا شدم دختر خوبت؟ [اروم]
مارا: چی؟
ارورا: هیچی ، خوبم مرسی[لبخند فیک]
رفتم توی اتاقمو حاضر شدم برای تولد کانگ که توی عمارتشون بود
[عکس لباس دخترا هم میزارم ]
[پرش زمانی به تولد]
امروز باید جواب کانگ و میدادم خیلی استرس داشتم ، هنوزم دو دل بودم ولی سعی کردم آروم باشم، خلاصه بگم مهمونی به خوبی و خوشی تموم شد فقط ارورا و کانگ مونده بوده بودن
ارورا : اره
کانگ : چی ؟
ارورا : جواب سوالت
کانگ : واقعا؟
ارورا : اره[خنده]
[پرش زمانی به ۷ سال بعد ]
خب من ارورا ام از اون روز ۷ سال میگذره با کانگ ازدواج کردیم و خیلی خوشبختیم الانم باهم باند مافیایی رو اداره میکنیم
پایان .
☆خلاصه ببخشید اگه بد شد ، منتظر فیک جدید باشید زیبایان✨️☆
[Part ۱۴]
سوهو بود با لباس بیمارستان هنوز سرمش توی دستاش بود و آروم آروم و شَل شَل داشت میاد سمتم منم آروم از حالت خوابیده بیرون آمدم و نشستم
ارورا : خوبی سوهو؟ چرا آمدی؟ من باید میومدم!
سوهو : تو وضعت از من بد تر بود ،من باید میومدم دیدنت [با درد]
آمد روی مبل کنار تختم نشست که همون لحظه قامت دکتر جلوی در ظاهر شد
دکتر : حالتون خوبه خانم کیم ؟
ارورا : بهترم مرسی ، کی مرخص میشم ؟
دکتر : فعلا که وضعیتتون ثابته ، با این وضیعت فردا صبح مرخص میشید
ارورا: مرسی
دکتر ماینه های لازم رو انجام داد و رفت که منو کانگ تنها موندیم
کانگ : خب ، جوابت چیه؟
ارورا : یاااا یه ذره صبر کن ، فردا شب تولدته ها!
کانگ : اوه یادم نبود
ارورا : فردا صبح برمیگردیممممم
کانگ : ولی تو خوب نیس...
ارورا : من خوبم دیدی که دکترم گفت
کانگ : باشع[لبخند]
خلاصه با کلی اصرار بچه ها رو فرستادم خونه و خودمم از خواب بیهوش شدم
[پرش زمانی به صبح]
با درد شدیدی توی دستم از خواب بیدار شدم ولی با دیدن کانگ روبه روم دردمو پنهون کردم
ارورا : عه اینجا چیکار میکنی؟[لبخند فیک]
کانگ : برات لباس آوردم
ارورا : عا مرسی
با کمک هانول لباسامو پوشیدم
[عکس لباس ارورا رو میزارم]
و با جت شخصی برگشتیم سئول
به محض رسیدنم به خونه مارا به سرعت به سمتم آمد و بغلم کرد
مارا : آخ دختر قشنگم خوبی؟ [نگران]
ارورا : اونجا بودم ماهی یه بار زنگ میزدی حالا شدم دختر خوبت؟ [اروم]
مارا: چی؟
ارورا: هیچی ، خوبم مرسی[لبخند فیک]
رفتم توی اتاقمو حاضر شدم برای تولد کانگ که توی عمارتشون بود
[عکس لباس دخترا هم میزارم ]
[پرش زمانی به تولد]
امروز باید جواب کانگ و میدادم خیلی استرس داشتم ، هنوزم دو دل بودم ولی سعی کردم آروم باشم، خلاصه بگم مهمونی به خوبی و خوشی تموم شد فقط ارورا و کانگ مونده بوده بودن
ارورا : اره
کانگ : چی ؟
ارورا : جواب سوالت
کانگ : واقعا؟
ارورا : اره[خنده]
[پرش زمانی به ۷ سال بعد ]
خب من ارورا ام از اون روز ۷ سال میگذره با کانگ ازدواج کردیم و خیلی خوشبختیم الانم باهم باند مافیایی رو اداره میکنیم
پایان .
☆خلاصه ببخشید اگه بد شد ، منتظر فیک جدید باشید زیبایان✨️☆
۸.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.